شماها چه قدر ریسک پذیرید؟ چه قدر چیزهای جدید و شاید هم به نظر بعضی ها عجیب و غریب را امتحان می کنید؟ یا چه قدر به جای حرف زدن، بی کلام برای رویاهایتان تلاش می کنید؟ آریا نوشیروانی یکی ازهمان هاست. از آن آدم هایی که هربار دل به دریا می زند و پرریسک ها را انتخاب می کند، از آزمودن چیزهای جدید نمی هراسد و عادت دارد خیلی وقت ها خود را به چالش های خیلی خاص وا دارد. همه این ها از او یک آدم و شخصیت متفاوت ساخته. حتی متفاوت تر از کسانی که جسارت مهاجرت را به خود دادند و دل در گرو سرنوشتشان در بیرون مرزها گذاشتند.
دل کندن سخت است. دل کندن از خیلی چیزها، از آنچه که با آن انس گرفتی، رشد کردی، از خانواده، جامعه و …. اما قصه مهاجرت، شمشیر دولبه است هم می تواند خوبی هایی داشته باشد وهم البته بدی هایی.
معمول جامعه ما نیز این است که برای مهاجرت به آمریکا سفر می کنند، این وسط عده ای هم رهسپار کشورهای اروپایی می شوند، بیشتری ها هم که با هایاس رفته اند.
اما ماجرای مهاجرت آریا نوشیروانی و هسرش نوشین معاونت از خیلی جهات متفاوت با باقی قصه های مهاجرتی زرتشتیان است. قصه خانواده ای که این روزها نه در ایالات متحده هستند و نه اروپا، بلکه در ترکیه به سر می برند و به جای واژه های پر طمطراق دکتر و مهندس هم، راه و روش آشپزی و سرآشپزی را برگزیدند و البته که این روزها بلاگرهای خوبی هم هستند به واسطه همین شغلشان. پست هایی که دراینستا می گذارند، بعضا نزدیک به یک میلیون بیننده دارد، آن هم فقط درعرض چند ماه کوتاهی که تصمیم به داشتن چنین صفحه ای در فضای مجازی گرفتند، همه این ها، این زوج را خاص کرده است. البته نه اینکه فکر کنید آریا همینطوری به اینجا رسیده، او از ظرفشویی و نظافت شروع کرده، درست عین فیلم ها. بگذارید داستان زندگی اش را بیشتر برایتان باز کنم.
*از زندگی در زنجان تا آزمون شغل های متفاوت
آریا نوشیروانی البته که از همان سال های نخستین زندگی، شرایطش با خیلی از همکیشانش متفاوت بوده، چون در سه سالگی همراه با خانواده به شهر زنجان می رود، ۹ سالی را به دلیل شغل پدر در همان جا زندگی می کرده و به قول خودش نه تنها از اجتماع زرتشتیان دوربوده بلکه هیچ دوست خاصی هم نداشته.
سال ۷۹ که می شود، به دلیل تغییر محل کار پدرش ساکن کرج شد.
وقتی از شغل پدر او می پرسم می گوید از قدیم در زمینه کارهای صنعتی و فرهنگی بوده و آریا هم همیشه در کنار کار پدر به کارهای فنی علاقه داشته.
دوره دانشجویی آریا، وی را رهسپار تهران می کند و از همان ابتدای تحصیل در دانشگاه هم می گردد دنبال کار.
اتفاقا این جست و جو برخلاف جست و جوی خیلی از ما در آن سن، نافرجام نیست، چرا که در شرکت صنعتی و ماشین سازی مشغول به کار شده و این روند پیشرفت تا جایی ادامه پیدا کرد که آریا شرکت و کارگاه صنعتی خودش را هم افتتاح کرد. چند سالی با قدرت و خیلی خوب کار می کرد تا زمانی که به دلیل تورم شدید و نوسان قیمت دلار و همچنین ورود دستگاه ها و اجناس چینی مجبور به تعلیق شرکت و کارگاه شد.
به من می گوید:«مدتی بیکار بودم. تا اینکه حدود ۸ ماه در یک کارگاه تعمیر و نصب کولرهای گازی دوره دیدم و توانستم برای خودم مشتری های زیادی جذب کنم. ولی متاسفانه به دلیل داشتن مشکل در دیسک کمرم و همچنین سنگین بودن آن کار، مجبور به رها کردن این شغل شدم.»
چند منظوره بودن آریا تمامی ندارد، چرا که به غیر از همه این کارهای فنی، روحیه لطیف هنری، همیشه با او اخت بوده، نتیجه اش آن می شود تا به صورت پاره وقت در برخی مجالس و مناسبت ها عکاسی نیز می کرده.
*از ظرفشویی تا سر آشپزی
اما قصه آشپزی آریا از کجا شروع شد؟ یک روز از روزهایی که داخل روزنامه و قسمت نیازمندیها، آگهی های شغلی را دنبال می کرده و می دیده چشمش به کار آشپزی در یک رستوران گیاهی می افتد.
از اینجا به بعد را از زبان خود آریا بخوانیم: « کنجکاو شدم و تماس گرفتم، چون همیشه به آشپزی علاقه داشتم، برای مصاحبه دعوتم کردند و خیلی اتفاقی از فردای آن روز به عنوان ظرف شور و نظافت چی به آن رستوران رفتم. بعد از ۶ ماه تحمل سختی و کار خیلی دشوار در آن رستوران موفق شدم خود را بین آشپز های آن جا، جای دهم و در ماه هفتم یکی از آشپز های اصلی آن رستوران شدم.»
اما ذات آریا قانع نشدن و تلاش برای رسیدن به بیشترین هاست، آشپزی در رستوران اقناعش نمی کرد، برای همین هم می گوید:«یکی از روزهایی که طبق عادت در سایت ها و روزنامه ها دنبال موقعیت بهتر کار برای آشپزی می گشتم، یک آگهی در مورد استخدام در هتل در حال افتتاح را دیدم. بعد از چندین بار مصاحبه و خواهش و التماس، سرآشپز آن هتل قبول کرد که من به عنوان ظرف شور و نظافت چی به آن جا رفته و مشغول شوم . چون معتقد بود که باید از صفر شروع کنم و من هم با اشتیاق قبول کردم. بعد از کمتر از یکسال، من درآن هتل سرآشپز رستوران اصلی هتل شدم یعنی جایگاهی بعد از سرآشپز اصلی هتل.»
این هایی که تا به اینجا آریا تعریف می کند شاید برای ما در حد چند خط خاطره باشد اما تمام این تعاریف، نماد سالها تلاش و تحمل سختی است که آریا نوشیروانی تا به اینجای کار کشیده.
*چرا ترکیه؟
ولی تصمیم به رفتن به ترکیه از کجا گرفته شد؟ از قرار که این موضوع بدون برنامه ریزی قبلی بوده… «بعد از گذشت ۲ سال کار کردن در آن هتل بود که فقط به نیت امتحان و بررسی ترکیه از لحاظ کاری و شغلی بار سفر بستم و رفتم به استانبول.»
آریا نوشیروانی اضافه می کند:«مهاجرت به ترکیه خیلی اتفاقی پیش آمد و بازهم خیلی اتفاقی وقتی با دوستانمان صحبت میکردیم ازآن ها شنیدم که شرایط اقامت گرفتن در ترکیه خوب است و بعد از شنیدن آن جملات تقریبا کمتر از یک ماه بعد با همسرم بار سفر بستیم و فقط هم به نیت امتحان و بررسی بود، اما وقتی آمدیم دیگر در کار و زندگی قرار گرفتیم و الان دوسال از آمدنمان به ترکیه می گذرد و ازشرایط هم راضی هستیم.»
خواستم از نقش یک همسر خوب در کنارش بدانم می گوید:«نوشین معاونت همسرم، همیشه در کنار من بوده و در تمام مراحل سخت راه همراهم بوده است. همین موضوع حس خیلی خوب و روحیه مثبتی به من می دهد.»
داشتم با خودم فکر می کردم همه، زبان انگلیسی را به عنوان زبان دوم انتخاب می کنند، اما آریا با زبان ترکی در ترکیه چه کرده است؟ برای آن از قبل آموزش دیده بود؟ پاسخش این است:«زمانی که به استانبول آمدم مجبور شدم دوباره از صفر شروع کنم، چون به زبان ترکی مسلط نبودم ولی بعد از ۳ ماه هم تا حدی زبان یاد گرفته بودم و هم تسلط خودم را روی غذاهای آسیایی مثل سوشی بالا برده بودم و توانستم به همراه همسرم مسئولیت افتتاح یک رستوران را از صفر قبول کنم.»
ناگفته نماند که آریا و نوشین از رستوران نخستی که در آن حضور داشتند خداحافظی کرده و رستوران دوم را با سلیقه و منوی خودشان افتتاح کردند.
از حال و هوای ترکیه و مهاجرت هم پرسیدم می گوید:« مهاجرت به ترکیه و در مجموع هر نوع مهاجرتی سختی های زیادی دارد. سختی های ما هم خیلی زیاد بود، چون هم زبان بلد نبودیم، هم کسی را نمیشناختیم و هم پول زیادی به همراه نداشتیم، از هفته دوم مهاجرت مجبور به کار سخت در رستوران بودیم و بیشتر شبها ساعت ۳ بامداد به خانه می رسیدیم تنها نقطه قوت ما این بود که من و همسرم در یک رستوران کار می کردیم.»
*بلاگری آریا با بازدیدهای چند صد هزار نفری
اما پست های آریا این روزها در مورد آشپزی حسابی پر بیننده شده و هر پستی صدها هزار نفر و حتی نزدیک به یک میلیون را جذب خودش می کند آن هم در مدتی خیلی کوتاه، در اینباره که با این موفقیت دربلاگری قرار است چه کند به من اینطور جواب می دهد:«در مورد بلاگری و کمی محبوب شدن در شبکه های مجازی باید بگویم که بیشتر هدفم آموزش این نوع غذا(سوشی) به مردم عادی بود و اینکه شاید بتوانم طرز فکرهای اشتباه در مورد این غذا را از ذهن ها پاک کنم، همینطور کسانی که تجربه امتحان کردن این غذارا ندارند یا اینکه تفکر منفی نسبت به آن دارند هم بتوانند پذیرای این سبک خوراک باشند که خدارا شکر مورد استقبال قرار گرفت و امیدوارم قدرت این را داشته باشم که بتوانم این راه را ادامه بدهم و قطعا دنبال آینده بهتری در این مورد هستم.»
اما از زرتشتیان ترکیه هم می پرسم اینکه درهمه کشورهای اروپایی و آمریکایی انجمن های زرتشتیان وجود دارد و فعالیت هایی در آنجا می کنند، ولی خلا این موضوع در ترکیه برایش آزاردهنده نیست و غربتش را دوچندان نمی کند؟ می گوید:«در ترکیه تعداد اشخاص ایرانی زیاد هستند ولی تعداد زرتشتی ها انگشت شمارند، برخلاف چیزی که همیشه شنیده بودم، مردم ترکیه به قدری خوش برخورد و مهربان هستند که ما هیچوقت احساس تنهایی و بی کسی نکردیم. اگر بگویم هیچ وقت احساس غربت نداشتیم دروغ نگفتم من در ایران هم آشپزی می کردم و خیلی هم دنبال پیشرفت بودم ولی به احتمال زیاد اگر ایران مانده بودم، هیچ وقت شانس وارد شدن به این شاخه از آشپزی را نداشتم و ترکیه برای من تجربه ها و دستاوردهای زیادی به همراه داشت.»
*زندگی در لحظه
او این را هم اضافه می کند که مهم ترین چیز برای موفقیت، تحمل از صفر شروع کردن است. اینکه باید گاهی خیلی چیزها را فراموش کرد و از نوساخت.
اینکه آریا نوشیروانی چند سال بعد چه می کند و چه نخواهد کرد معلوم نیست. درست عین زندگی همه ماها. کداممان از آینده خبر داریم که آریا دومی باشد؟ اما او و نوشین، لحظه را زندگی می کنند و زمان را چه در ایران، چه در ترکیه در کنار هم قدر می دانند و دل خوشند به هر آنچه که می تواند دلخوشی باشد… حتی برای لحظه ای. گویی خود را به امواج آب سپردند و حالا از موج سواریشان لذت می برند. همین هاست که زندگی را خاص تر، قشنگ تر و رویایی تر می کند، حتی اگر همیشه بر وقف مراد نباشد و گاه بدعنقی کند، اما افسار این زیستن را باید به دست گرفت و می توان رامش کرد، درست مثل کاری که این زوج می کنند. حالا در آینده چه می خواهد بشود هر چه شد شد. مهم همین الان است.











ستاره
تاریخ : ۲۶ - آذر - ۱۴۰۲آدرس اینستاگرامشون رو هم قرار دهید.
ف.ف
تاریخ : ۲۷ - آذر - ۱۴۰۲زوج تاثیرگزار موفق باشید و
سپاس از آقای امید کاجیان.امیدوارم هر کدومون بتونیم نور باشیم برای آگاهی و روشنایی دیگران