«آشنای غریبه، مادر کلاهقرمزی، شریف، نجیب، هنرمند بیبدیل سینمای عروسکی ایران، صبور، تواناترین جانبخش عروسکها، شاد، پرانرژی، عاشق»؛ اینها تعدادی از صفتهایی هستند که به دنیا فنیزاده نسبت دادهاند.تا همین اواخر که خبر بیماریاش رسانهای شد، نامش را زیاد نشنیده بودم. انگار دوست داشت خود را پشت عروسکها پنهان کند، عروسکهایی که برای ما، کودکان ایران زمین، تصویری از رویاهای خودمان بودند. سرگذشت زندگیاش را که میخوانی وجودت سرشار از غم میشود:
«دنیا فنیزاده متولد ۲۶ آبانماه سال ۱۳۴۶ در تهران بود. او که به واسطهٔ شغل پدر، از کودکی در جشنوارههای مختلف حضور داشت، برای نخستینبار در سال ۱۳۶۴ عروسکگردانی را تجربه کرد. به خاطر نظر پدرش، پیشنهادهای بازیگری را رد کرد و تصمیم گرفت رشتهٔ عروسکگردانی را انتخاب کند. در برنامهٔ «صندوق پست» با ایرج طهماسب همکار شد و از آن پس، عروسکگردانی محبوبترین شخصیت عروسکی ایران (کلاهقرمزی) را بر عهده گرفت. او همچنین همکاری در آثاری مانند «گربهٔ آوازخوان»، «قصههای خاله قورباغه»، «اتل متل»، «شنگول و منگول»، «نخودی» و… را نیز در کارنامهٔ خود دارد.»
عشق، نبوغ و تواناییاش را وقتی درک میکنی که بدانی با وجود راست دست بودن، در سالهای اخیر از دست چپاش برای جانبخشی به کلاهقرمزی استفاده میکرد. بزرگیاش را وقتی درمییابی که بدانی همیشه از استادان و همکارانش میخواسته که او را «دنیا» ببینند نه «دختر آقای فنیزاده». شور و انرژیاش را وقتی حس میکنی که بفهمی او کلاهقرمزی را شخصیتی زنده و پسر بزرگ خود میدانست.
و حالا او رفته است؛ او که دغدغهٔ اصلی زندگیاش را شاد کردن کودکان و نوجوانان میدانست. او که هیچوقت دغدغهٔ دیده شدن نداشت! او که ۱۰ سال بود با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرد، اما تا آخرین نفس پای عشقاش ایستاد. او که دنیای عروسکهای ایران بود.
به راستی که برای بچههای این سرزمین، اندوه بزرگیست زمانی که نباشی….
