«سوشیات» یادداشتی به قلم سهراب و «چهره ماندگار» یادداشتی به قلم فرشاد مالی، در شماره ۱۱۸ پارس نامه منتشر شدند.

این دو یادداشت همراه با گفتگو با روانشاد شهناز شهزادی منتشر شدند که متن آن را می توانید در ادامه مطلب بخوانید:

سوشیانت

– می‌خواهیم تو پارس نامه در مورد خانم شهزادی بنویسیم میشه زحمتش رو بکشی .
– خواستم بگم آخر سالی خیلی درگیرم، ولی یه لحظه وسوسه شدم، گفتم باشه فردا مسافرم شاید تو راه فرصت مناسبی باشه .
– ممنون فقط ۵۰۰ کلمه بیشتر نشه .
با خودم ۵۰۰ کلمه رو سبک سنگین می‌کنم. ۵۰۰ کلمه! برای حلقه اتصال سه نسل از جوانان زرتشتی.
خاطره‌ها مثل منظره‌های پشت پنجره قطار به سرعت از جلوی چشمام رد میشن :
از فرط گرمای ظهر تیرماه یزد خودم رو توی راهرو کتابخانه هورشت می‌اندازم‌، کلاس شروع شده و من بازم دیر رسیدم، اینکه چرا کلاس گاتها توی اون ساعت برگزار می‌شد رو زیاد یادم نیست، ولی چیزی که برای من جالبه اینه که چه چیزی باعث می‌شد یه جوون ۱۷-۱۸ ساله، کلاس گاتها رو به خواب ظهر تابستون ترجیح بده، شاید برای نسل فعلی خنده‌دار به نظر بیاد و یا فکرکنن خوب، واسه اینکه حتما بهتون خوش می‌‌گذشته، و البته که خوش می‌گذشت ولی موضوع چیز دیگه ای بود.
خانم شهزادی برای ما معلم اخلاق نبود، حتا من یاد ندارم کسی رو نصیحت کرده باشه، او هیچ‌وقت خودش رو دین‌شناس یا گاتها‌شناس هم نمی‌دونست، از مدیریت و روانشناسی هم سررشته ای نداشت، حسابدار بود، شخصیتی بود به تمام معنی ساده، اما چرا موفق شد سه نسل از جوان‌های زرتشتی را تحت تاثیر خودش قرار بده و به گواه تمام کسانی که با او بودند و خوشبختانه اکثر آنها شرایط خوبی را در زندگی تجربه می‌کنند، تونست در ده‌های سخت ۶۰ تا ۹۰، شخصیت اجتماعی، کاری و حتی خانوادگی صدها جوان زرتشتی رو درگاتها‌پویان، یانش‌وران و حتی کانون دانشجویان به بهترین نحو شکل بده؟ به نظر من، این بانوی بزرگوار تنها کاری که می‌کرد این بود که به جوان‌های اطرافش اجازه بودن می‌داد، فقط همین، چیزی که بسیاری از مادر و پدرها، معلم‌ها، اساتید و در کل جامعه با اون بیگانه بود و شوربختانه هنوز هم هست. او هر جوانی با هر خلق و خویی را می‌پذیرفت، به او با هر شرایطی فرصت می‌داد و با استادی تمام و بی‌هیچ مقاومتی، با رفتارش، با سادگی و صداقتش، آموزه‌های گاتها و خصوصیات نیک اخلاقی رو که البته در وجود خودش به وفور یافت می‌شد رو تا حد توان در اون شخص نهادینه می‌کرد.
ما در محیط شاد و صمیمی کلاس گاتها، مثل کودکی که از بازی کردن درس زندگی یاد می‌گیره با اشتیاق اصول اولیه و پایه‌های فلسفی اندیشه‌های اشوزرتشت را می‌آموختیم نه برای نمره گرفتن و یا فقط حفظ کردن آن. با این باور که گاتها درس زندگی است و با برگزاری جشن‌ها، نمایشگاه‌ها و اردوها، مدیریت و کار تیمی را تمرین می‌کردیم و در راس همه اینها خانم شهزادی بود. آرام، صبور، جدی، و البته مورد اعتماد همه پدر و مادرها.
هفته پیش توی محله دیدمش، حال مادرم را پرسید، گرد ایام روی چهره‌اش نشسته بود، هیچ‌وقت کسی نمی‌پرسید خانم شهزادی چند سال داره؟ همه فکر می‌کردیم همسن ماست یه کم بزرگتر، نسل قبل هم همین فکر رو می‌کرد و شاید نسل بعد از ما، ولی او برای چه تمام زندگیش رو وقف جوان‌های زرتشتی کرد؟
ما در کلاس گاتها به یک تعریف از واژه سوشیانت رسیده بودیم. وجود سوشیانت یا نجات‌دهنده واکنش نظم جهانی یا اشاست در هر جایی که لازم باشد. جهان، کشور، جامعه یا حتی خانواده. بله، او سوشیانت زمان ما بود. یک سوشیانت در بلوار بسیج یزد، تنهای تنها، با سه نسل خاطرات صدها جوان زرتشتی در گوشه و کنار جهان که یقین دارم همگی به اندازه روزهای شیرین جوانی دوستش دارند.
خوشحالم و افتخار می‌کنم که بهترین دوران زندگیم را با او همراه بودم .
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

چهره ماندگار

روزی که دوست و همراه قدیمی، آقای شهرت، از من خواست تا درباره خانم شهزادی متن کوتاهی بنویسم با خودم گفتم: «مگر می شود در یک متن کوتاه بانوی فداکار و با معرفت جامعه زرتشتی را توصیف کرد؟» چشمانم را بستم و خاطرات قدیمی مثل یک فیلم رنگی زیبا از مغزم عبور کرد. هرچه دیدم همه خوبی بود، همه رنگی و شاد. حتی یک نقطه تیره و یا سیاه سفید هم وجود نداشت.
از اولین روزهای آشنایی با ایشان به عنوان آموزگار دینی و داور مانتره تا پایه‌گذاری یانش‌وران مانتره که با وجود ناملایمات و سنگ‌اندازی‌های فراوان، همیشه مثل یک مادر فداکار و با محبت، من و سایر دوستانم را یاری داد، تا فداکاری‌های ایشان که با وجود بیماری از جان خودشان مایه می‌گذاشتند برای آموزش دین به آینده سازان جامعه.
یکی از زیباترین لحظات عمر من، همراهی با ایشان صبح‌های جمعه برای آموزش دینی به دانش‌آموزان حسن آباد میبد بود که سال‌های سال انجام می‌دادند و من تنها دوسال افتخار همراهی با ایشان را داشتم. در روزگاری که سایرین ادعای خدمت به جامعه را داشتند فقط یک نفر را می‌شناسم که بدون ادعا خودش را وقف جامعه نمود و وی کسی نیست به جز خانم شهناز شهزادی. بدون اغراق باید بگویم فقط و فقط یک نفر را می شناسم که این گونه از خودش بگذرد برای دیگران.
تشکیل کلاس‌های آموزش دین دبیره در محله‌ها و آموزشگاه‌ها، شرکت در جلسه‌های مختلف از جمله نشست‌های یانش وران و گاتاپویان، کمک به نیازمندان و انجام مددکاری، همکاری در برگزاری جشن‌ها و نمایشگاه‌ها، پاسخگویی به پرسش‌های دینی هموطنان، همراهی در برگزاری تورها و پیک‌نیک‌ها، همراهی با کانون دانشجویان زرتشتی در برگزاری اردو و مانتره و ده‌ها فعالیت اجتماعی از خانم شهزادی چهره ای ماندگار در جامعه زرتشتی ساخته که همگان بایستی به آن افتخار کنند. روزی از ایشان پرسیدم آیا با این همه کار، برای خودت هم وقتی اختصاص داده‌ای؟ پاسخ ایشان تنها یک لبخند بود.
برخورد ایشان با ناملایمات و بی‌مهری‌ها نیز بی‌نظیر است. خدا را شکر که گذشت زمان همه چیز را روشن کرد و به قول قدیمی‌ها زمستان رفت و روسیاهی به ذغال ماند. ای‌کاش کمی یاد بگیریم که قدر انسان‌های فداکار و با گذشتی مانند خانم شهزادی را بدانیم و آنها را الگوی خودمان و فرزندان مان در زندگی قرار دهیم.