پرده آخر از مرد همیشه مهربان سینما و تلویزیون ایران، که خاطرات شیرین کودکی و نوجوانی خیلی از ماست
و روزهای بی دغدغه مردمی که می نشستند پای “همسران “و لذت باهم بودن کنار خانواده را با دیدن کمال دوستداشتی با همه وجود لمس می کردند. همان مردمی که “اجاره نشینی “هایشان را هم شیرین کردی و “دوستی هایشان” را به “آژانس” هم کشاندی و شدی ” آیینه ” تمام نمای حرف ملت. گاه کارگری زحمکت کش می شدی و گاه رفتگری “نارنجی پوش“، گاه مانند ” همه دختران من” دختر دوستی ات را به رخ می کشیدی و گاه “پدر و پسر“ی خلوت می کردی.
“سفر پرماجرای” فردوس کاویانی اما به انتها رسید، در سکانس پایانی، مرگ را در آغوش کشید و نمایش خداحافظی ابدی را روی صحنه برد.
حالا دیگر “محله ما برو بیایی” ندارد “آن سفر کرده” “جاده عشق” در پی “جایی دیگر برای زندگی“،”ساکن خانه چوبی” بهشت شد.
*پلان خانه هنرمندان؛ یادها و خاطره ها
اینجا خانه هنرمندان ایران است .
و طنین موسیقی همایون شجریان وقتی می گوید: “چرا رفتی، چرا من بی قرارم “! دل را ریش می کند و اشک را جاری. همانطور که نوای “ببار ای ابر بهار” بغضت را می ترکاند.
و امروز هنرمندان بسیاری اینجا گردهم آمده اند و از خاطراتشان می گویند و از با مرامی های مردی که رفت. هنرمندانی که خود خاطره ها خلق کرده اند و برایمان یادهای بسیار از دهه های عمرمان که گذشت، زنده کردند.
فردوس جان! اصغر همت را می بینی؟ برایت سنگ تمام گذاشت، سخنانش را با “به یاری اهورامزدا” آغاز کرد و از پندار و گفتار و کردار نیکت گفت… گفت که تو شرافت افراطی داشتی. پیکرت را که آورده اند طاقت نیاورد زانو زد و گریست. از آن عکس پنج نفره تان از آژانس دوستی گفت که حالا دیگر سه نفرشان نیستند. “همت” بارها درمیان معرفی واجرای برنامه بغض کرد، وقتی از خاطراتت حرف می زد و از مظلومیتت.
پژمان بازغی یکی دیگر از آن آدمهای باقیمانده آن عکس پنج نفره هم آمده بود. اینبار نه برای گرفتن عکس یادگاری بامردم و نه فقط به عنوان رییس انجمن بازیگران خانه سینما. به عنوان کسی که از تو آموخت در نخستین کارهای سینمایی و تلویزیونیش. گفت امروز به احترام زرتشتیان لباس سفید پوشیده است، او اضافه کرد: ما آخرین بازیگر طنز فاخر ایران را از دست دادیم.
شهرام گیل آبادی رییس انجمن کارگردانان خانه تئاتر از کنار مردم بودن تو گفت.
نوبت به هادی مرزبان رسید همانی که قبل از قبول هر فیلم و سریالی به او زنگ می زدی که آیا کاری برای تئاتر ندارد؟ این حرف مرزبان است: گاهی به او میگفتم تو در خوبی افراط میکنی و این خوبی ممکن است به حماقت بزند به همین دلیل معتقدم این وجه از شخصیت او مظلوم واقع شد.
مسعود جعفری جوزانی کارگردان شهیر هم از تو حرف زد، از اینکه تنها کسی بودی که هرگز ضعف و بدی کسی را نمی گفتی. از اینکه دنیا را برای او قابل تحمل تر کرده بودی. از اینکه باتلاقهای گندیده را که به ظاهر دنبال عرفان بودند خشک کردی. می گفت تو را از فامیل و دوست بیشتر دوست داشت.
از اسماعیل خلج چه بگویم وقتی زار می زد که: من اینستاگرامی دارم که حدود ۴۵۰۰ پست دارد و هیچ پستی درباره مرگ نداشتم جز این آخری که برای فردوس نوشتم «بگذارید گریه کنم برای این مرد نازنین…»
خیلی از هنرمندان هم بی سر و صدا آمدند و رفتند از محمد رضا هدایتی گرفته تا رضا بابک .
راستی! دکتر اسفندیار اختیاری نماینده ایرانیان زرتشتی هم امروز جواب بعضی ها را داد آنجایی که گفت استاد فردوس کاویانی یک ایرانی زرتشتی بود، اما هم نداشت.
از عشقت به فرهنگ ایران هم یاد کرد از اینکه در ماه مهر متولد شدی و در همین ماه هم از دنیا رفتی نزدیکی های جشن مهرگان. تا یادمان باشد که جز مهر ورزیدن دلبستگی نداشتی. گفت که جایت در سرای نور است و همینجا هستی بین ما و در قلب ما.
و اما … نوبتی هم که باشد نوبت دختر توست آرمیتا. او که در تمامی این سال های بیماری، جان و دلش را برایت گذاشت و درکنار مادرش تر و خشکت کرد و یاور همیشه مومن روزهای سخت و همدم یگانه این سال ها بود . آرمیتا که گویی وجدانش آسوده است از اینکه هر چه ازدستش بر می امده انجام داده، با صدایی لرزان حسن ختام مراسم خانه هنرمندان بود آنجا که گفت بابا فقط پر از مهر و عشق و دوستی بود. اصلا معنی نفرت و دروغ و دشمنی را نمیدانست. او عاشق ایران بود، دغدغهاش ایران و هموطنانش بود چه داخل کشور و چه ایرانیهایی که بیرون از ایران هستند. من سالهاست ایران را همراه بابا دیدم؛ مخصوصا در این دو روز که همه با عشق نام پدرم را نگه داشتند. البته از مادرش یعنی همسر مهربانی که در همه این سال ها یار و یاور تو بود، نگرانت بود، نیز یاد کرد.
پلان قصر فیروزه ؛ خانه ابدی
حالا نفس ها به شماره افتاده برای ثبت آخرین ساعاتی که در کنارمان هستی. پیکرت روانه آرامگاه قصر فیروزه می شود.
گفتگویی با آتش تقی پور و عزت الله رمضانی فر دو یار دیرین فردوس
اینجا قصر فیروزه تهران، جایی برای وداع همیشه با فردوس سینمای ایران. اندک اندک به جمعیت اضافه می شود.
عزت الله رمضانی فر را می بینم هنرپیشه قدیمی، به سراغش که می روم می گوید: کاویانی ممتاز بود و بدون حاشیه. از لحاظ اخلاقی حرف نداشت. می گوید: «از پیشکسوتان قدیم بود. هر دو از بچه های تئاتر بودیم. نمایشنامه پلکان هادی مرزبان را فراموش نمی کنم که باهم کار می کردیم، قرار بود تا در فیلم اجاره نشین ها نیز کار کنیم من قرار بود نقشی را که بعدا به اکبر عبدی دادند را بازی می کردم اما چون باید وزن اضافه می کردم امکانش میسر نشد. در این سال های بیماری، همیشه حالش را از آقای مرزبان می پرسیدم. در جریان بیماری وی بودم. دلم برای خانه نشینی اش حسابی می سوخت. فقط می توانم بگویم حیف و صد افسوس.»
آتش تقی پور یکی دیگر از هنرمندان قدیمی است که به قصر فیروزه آمده پای گفتگو با او هم می نشینم می گوید:« من از سال ۴۷ بود که ایشان را در کلاس باله عبدالله ناظمی دیدم با گروه جوانمرد آمده بودند تا از تمرینات باله در تئاتر استفاده کنند، آدمی بود که حرکات ما را با دقت نگاه می کرد و در درون هم کشمکش داشت و مشخص بود که پانتومیم خوب می داند. بعدها در اداره تئاتر با هم همکار شدیم در خدمت مرتضی حاج محمدی رئیس اداره تئاتر. نمایشنامه ای به نام معمای ماهیار معمار را با فردوس کار کردیم. ایشان نقش شاه بازی می کرد، من نقش وزیر. اقای رضا قاسمی کارگردان بود و در تئاتر شهر اجرا شد و اجرای بسیار خوبی بود. در دو سریال روزی روزگاری و تفنگ سرپر هم با فردوس کار کردم. همیشه آدم باید از او یاد می گرفت به غیر از تحصیلات دانشگاهی، او یکسری ویژگی هایی داشت مانند موقعیت شناسی، تلاش برای ایفای نقشش و تمرکز شدید روی کار. حتی خانمش نمی خواست تمرکز او را در پشت صحنه فیلمبرداری بهم بزند به او تلفن نمی زد و به من زنگ می زد و می پرسید که فردوس حالش خوبه؟ واقعا باید از او یاد می گرفتیم.»
فردوس خیلی ها را مسکن دار کرد اما ….
به سراغ مرتضی حاجی محمدی رئیس اداره پیشین تئاتر هم می روم. حرف های حاجی محمدی تکان دهنده بودند این است که خیلی هایش را نمی آورم. بخصوص خیلی از بی مروتی های بعضی ها را.
می گوید: «کارگاهی در اداره تئاتر تشکیل شده بود که یکی از بازیگران مورد توجه آن فردوس کاویانی بود. فردوس شخصیت والایی داشت او زیادی خوب بود آنطور که چشم را می زد و متعلق به قرن ما نبود.»
حاجی محمدی اضافه می کند: «فردوس خیلی ها را صاحب مسکن کرد. می خواست تا بچه های تئاتر هم صاحب زمین و مسکن باشند، تعاونی با عنوان شرکت تعاونی هنرمندان درست کردیم. آتش تقی پور مدیر عامل شرکت، فردوس کاویانی رئیس هیات مدیره و من نایب رئیس بودم. سعید امیر سلیمانی هم بازرس بود.»
از مانع تراشی ها گفت تا جایی که از کاویانی شکایت شد و آسیب های روحی فردوس از انجا شروع شد.
حاجی محمدی می گوید:« او خیلی از پروژه های کاری را هم برای پیگیری موضوع زمین و مسکن هنرمندان، به دلیل تعهداتی که داشت رد کرد. فردوس انقدر پیگیر زمین و مسکن هنرمندان بود تا آن را به سرانجام رساند. علی رغم این بعضا عده ای تحمل نداشتند. او حتی به بازداشتگاه هم رفت. خیلی رنج کشید از این موضوع و شاید اگر اصلا وارد این مسائل نمی شد بیماری نمی گرفت. اما واقعا خانم ایشان برای او عاشقانه تلاش کرد و در تمامی این سال ها یک تنه هوایش را داشت.»
آوای موبد بانو و پایان!
آوردنت! و حالا باصدای دلنشین اوستاخوانی یک موبد بانو، بدرقه راهت می شویم. جمعیتی که زن و مرد، مسلمان و زرتشتی، کنار هم و عاشقانه همراهی ات می کنند تا آنجایی که برای همیشه آرام می گیری. قدم به قدم. فلش های دوربین آخرین نقش تو را در زندگیت ثبت می کنند تا یادمان نرود چه هنرمند ارزشمندی را امروز به خاک می سپریم و تو رفتی و اما جاودانه شدی و ماندی.
آنطور که دکتر اسفندیار اختیاری و موبد پدرام سروش پور هم در سخنرانی پایانی یاد کردند. این که به سرای نور پیوستی و ماندگار.
راستی سروش پور هم نکته خوبی را اشاره کرد اینکه گفت «تو در زمانی که می رفت شادی ها فراموش شود شادی را به این مردم برگرداندی.»
سفرت به خیر عمو فردوس. سلام ما را به همه رفقای هنرمندت که بینمان نیستند برسان.

























































ناشناس
تاریخ : ۱۳ - مهر - ۱۴۰۲جنت جایگاهی بادعموفردوس مهربان
سعید
تاریخ : ۱۶ - مهر - ۱۴۰۲بهشت ارزانی تو باد فردوس کاویانی عزیز
ناشناس
تاریخ : ۱۶ - مهر - ۱۴۰۲یادت از یادمان به یاد نمیرود.