«آی قصه ! قصه ! قصه ! نون و پنیرو پسته… کی می خواد درخت بشه ؟!… کی میخواد باد بشه ؟ …کی میخواد خروس بشه ؟…. کی می خواد گربه بشه ؟ …»
عروسک ها اینبار با دستان تک تک شما جان می گیرند، کسی کاری به سن و سالتان ندارد، حالا که آمدید و نشستید پای قصه خوانی ” لیلا کفاش زاده” مدیربازنشسته دفتر کودک و نوجوان پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری و نویسنده کتاب های این قشر، شما هم باید کودکی کنید. لختی، زندگی آدم بزرگ ها را رها کرده و گاهی در نقش باد، خود را به دل آسمان بسپارید و گاه در نقش خورشید، گرمای وجودتان را به یکدیگر بتابانید و گاه در نقش حیوانات جنگل فرو روید و اندکی از انسان های بی وفا و خودخواه امروز فاصله بگیرید.
یخ ها که می شکند، شیطنت همه گل می کند! خیلی بیشتر از بچه ها. انگار که سال های سال است همه منتظر دوباره کودکی کردن بودند. در دنیای کودکیشان هم اما با زبانی طنز در نقش خود، باهم ” کل کل ” می کنند و می خندند.
داستان اولی که تمام می شود، ” لیلای قصه گو”، توضیحاتی درباره داستان بعدی می دهد. از کوه اورامان می گوید، از فرهنگ کردها و عقیده های آنان و بعد با همان لحن دلنشین خود و تن صدایی که بالا و پایین می رود، اسطوره ای از این دیار قدیمی را با شاخ و برگهایی که خود بدان افزوده روایت می کند و اینبار برخلاف قبل که همه مخاطبانش بازیگر قصه شده بودند به داستانش با سکوت گوش می دهند و بعد سوالاتی از ریشه نام های آمده در داستان ها می پرسند، از معانی کردی و…
پردیس علم و فناوری، در آشوب دنیای این روزها، میزبان کسی بود که عمر خود را پای بازگویی اساطیر و افسانه های ایران برای کودکان و حتی بزرگسالان گذاشته. خودش که می گوید از سال ۸۵ که عضو شورای کودک شدم مربی کودک شدم و درحوزه افسانه ها به طور رسمی کار کردم اما پیش از این هم همیشه علاقه به این کار داشتم و انجامش می دادم. برای همین تمام هم و غمش در میراث فرهنگی شده بود زنده کردن این اسطوره ها وحالا هم که از خردادماه بازنشست شده کارش را به طریق دیگری ادامه می دهد. با او به گفتگو می نشینم تا بیشتر از اهمیت کاری که برای ما می کند بدانیم.
*ضرورت این قبیل داستان گوها را در نسل امروز، درچه می بینید؟ چرا باید کودکان را در عصر تکنولوژی و دنیای هوش مصنوعی با چنین قصه گوهایی همراه کرد؟ و آیا بچه ها واقعا قرار است با آن همراه شوند؟
تاریخ رسمی یک کشور توسط حکام نوشته می شود، اما من معتقدم این افسانه ها و اساطیرهستند که تاریخ مردمی ما را شکل می دهند و آنچه که بر آن ها گذشته و احساساتی که از درونشان نشات گرفته بود را توصیف می کنند. قصه ها برآمده از احساسات، نیازها، عواطف و ارتباطات جمعی مردم است. دانستن و شنیدن قصه ها و افسانه های هر سرزمین، راهی برای آشنایی با ریشه ها و تاریخ آن است. خیلی وقت ها این نقد می شود که این افسانه ها برای امروز کارایی ندارد، اما باید توجه داشته باشیم که ایران یکی از سرزمین های کهنی است که نخستین تمدن ها در آن شکل گرفت، ما قدیمی و سرشار از اساطیر هستیم. هنگامی که یک کشور، کهن است، نیاز به تاریخ شفاهی دارد که باید سینه به سینه ادامه پیدا کند. این موضوع باعث می شود تا ما هویت خود را بشناسیم و تعلقات خود را بدانیم. بنابراین یکی از لازمه های این تعلق، شنیدن و دانستن افسانه ها و میراث شفاهی آن سرزمین است.
*البته در سایر کشورها هم اساطیر آن سرزمین به اشکال مختلف به تصویر کشیده می شوند.
بله! اگر چه ما و خاورمیانه و مصر و چین هزاران سال قدمت داریم اما مشاهده می کنیم که در اروپا به شدت روی قصه های قدیمی شان حساسند. از همین افسانه های اروپایی برای فیلم ها، بازی های دیجیتالی و برای استراتژی تعریف کردن ها استفاده می کنند. مثلا “مبارزه با اژدها” یک عنصرافسانه ای است، اما این موضوع را حتی در روان درمانی و مسائل روز، در طراحی و گرافیک، در رقص و هر هنر دیگری می بینیم.
*بنابراین در داستان هایی هم که شما استفاده می کنید، همیشه این افسانه های تاریخی حضوردارند. افسانه هایی که متعلق به ایران هستند و ریشه در این خاک دارند و ساختگی نیست.
علاقه من این است که روی افسانه های کهن کار کنم. افسانه هایی اصیل که در نسخ و فرهنگ ما وجود داشتند.
*بازتاب این قصه خوانی ها برای شما چگونه بوده است؟ با توجه به اینکه سال ها در میراث فرهنگی بوده اید آیا این اقدام شما از سوی خود میراث فرهنگی حمایت خاصی شد؟ یا هر سازمان دیگری که می توانست حامی شما باشد این کار را کرد؟ و یا اینکه شما را دست تنها گذاشتند؟
موضوع کودکی در میراث فرهنگی موضوع جدیدی بود که روی آن کار کردم. البته من ۱۲ سال این وظیفه را در میراث فرهنگی با جدیت دنبال می کردم. خیلی حمایت نشد، اما به مرور من و دوستان بیرون از میراث، آن قدر استمرار نشان دادیم که انگار بخش هایی تسلیم شدند و آن را پذیرفتند. نمی توان گفت در این حوزه، کار زیادی انجام شده است، اما به تدریج این موضوع را می پذیرند. انگار که همیشه با چیز تازه ای روبه رو می شدند، مقاومت بود و قاعدتا همه چیز ایده آل نبود. اما از طرف دیگر افرادی که به صورت آزاد و داوطلبانه این فعالیت را دنبال می کردند برتداوم آن پافشاری داشته و دارند، موسسات و نهادهای پژوهشی کودکان، خیلی خوب روی این موضوع کار کردند. البته چشم امید ما هم به نهادهای دولتی نیست و نمی توانیم صبر کنیم تا آنها با ما همراه شوند، برای همین می توان گفت بیرون از نهادهای دولتی، نهادهای تخصصی کودک که پژوهشی بودند، بسیار مثبت عمل کردند. برخی از داستان هایی که توسط من تعریف شدند به کمک دوستان من به صورت تئاتر اجرا شده است، یکی از دوستان من هم از این قصه ها کارموسیقیایی خلق کرد.
*بنابراین بحث جانشین پروری را هم انجام داده اید و کسانی هستند که درکنار شما این کار را به اشکال دیگردنبال کنند.
بله ما یک تیم بزرگ متشکل از دوستانی هستیم که هر یک به نوعی این قصه ها را به تصویر می کشیم. در واقع این قصه خوانی ها، مانند یک چوب دو ماراتن است که ما به همدیگر می دهیم. مهم ترین بازخورد این است که بچه ها این داستان ها را به شدت دوست دارند ولی تا پیش از این نشنیدند و جایی ارائه نشده است. خوشبختانه برخی از بزرگان و پژوهشگران ما بعضی داستان ها را نوشته اند، مانند امثال هدایت و به صورت کتاب، آنها را داریم ولی این داستان ها پردازش نشده است. در حالیکه شما در خارج از کشور داستان هایی مانند زیبای خفته، سیندرلا، پری دریایی برادران گریم و… را دارید که چندین نسخه آن طی دهه ها به نمایش درآمده است. اما روی قصه های ما کارنشده است. بنابراین افسانه های ما شناخته شده نیستند ولی بچه ها به شدت این داستان ها را دوست دارند.
*این مطلب را که بچه ها علاقه مند به شنیدن قصه ها و اساطیر ایرانی هستند را واقعا حس کردید؟
به شدت. من دائم با کودکان کار می کنم و بعضا کاملا میخکوب داستان می شوند، آن طور که من شگفت زده می شوم و انتظار ندارم که بچه های هفت، هشت ساله امروزی پای این افسانه ها بنشینند. افسانه ها انگار که یک قدرتی دارند گویا که برآمده از نیازهای ما هستند و برجان شنونده می نشینند.
*توصیه تان به کسانی که می خواهند مانند شما وارد عرصه قصه گویی شوند چیست؟ چه نکاتی باید رعایت کنند و چگونه فعالیتشان را گسترش بدهند؟
اول از همه علاقه مهم است و باید ببینند این حوصله را در خودشان دارند یا نه. چون اصولا انجام کار فرهنگی مانند باغداری است، باید صبر کنی، نمی توانی چند روزه کار کنی و به نتیجه برسی. از این کار، دیر جواب می گیرید. همانطور که یک درخت می کارید و نتیجه به ثمر نشستن آن مدت ها طول می کشد، کار فرهنگی هم همینطور است. قرار نیست برایتان فرش قرمز پهن کنند و هورا بکشند، قصه ها، دانه های بذری است که در ذهن مخاطبتان که کودکان هستند می کارید و باید صبر کنید تا در آینده سبز شود. اما برای اینکه این باغداری فرهنگی را یاد بگیرید -هرچند ما نهادهای دولتی مانند آموزش و پرورش داریم – باید برای نتیجه گیری خوب با چند نهاد و موسسه که مربی کودک، پرورش می دهد و درس قصه گویی هم دارد آشنا شده و درآن حضور بیابید. مانند شورای کتاب کودک، موسسه پژوهشی کودکان دنیا و… که وارد هر کدام ازاینها بشوید به صورت زنجیره ای با باقی موسسات هم آشنا خواهید شد، توصیه ام این است که حتما به نهادی که یاد می دهد چگونه مربی کودک و نوجوان بشویم بپیوندید، باید قصه گویی و قصه پژوهی را از یک موسسه ای بیاموزید، مخاطب را بشناسید. من به صرف اینکه بچه ها را دوست دارم، نمی توانم بهترین داستان ها را برای گروه های سنی مختلف انتخاب کنم. باید بدانم بچه شش ساله چه درکی از قصه دارد و بچه ۱۲ ساله چه نیاز دارد.
*به صورت یک حرفه یا شغلی که در آمد داشته باشد هم می توان به قصه گویی نگاه کرد؟
چرا نشود. مروجین کتاب، قصه گوها، تدریس و مربی کودک و… خیلی از نهادها و موسسات خصوصی مربیان خلاق هم می خواهند. فرهنگ، یک کار پر درآمد نیست اما می تواند نقش شغل شما را هم داشته باشد.








