نخست باید سپاس خود را از آشنایی همکیش، از مردمان روستای چم(شهرستان تفت، استان یزد) ابراز کنم که مرا با قصه این سگ آشنا کرد. به راستی که این داستان گزارشی از پیوند و همزیستی بهنجار بین انسان و حیوان در محیط طبیعی است.
روستای چم یک آبادی بسیار قدیمی با سروی کهن است که محلی به نام پیر سرو چم را می سازد. شوربختانه عمر دقیق این درخت به روش علمی مشخص نیست ولی به گفته برخی از مردم محل برآورد می شود که بیش از سه هزار سال داشته باشد. در حال حاضر (پاییز ۱۴۰۲) تعداد باشندگان زرتشتی پایدار (دائمی) این روستا پنج خانوار است.
اما ماجرای سگ های این روستا. در سال های اخیر تعداد سگ های اهلی (ولی غیر خانگی) در این روستا مثل خود شهر تفت بنا به دلایلی افزایش یافته است. در این روستا حدود هفت، هشت سگ و توله هایشان دیده شده اند. یکی از این سگ ها، یک سگ تازه وارد به نام ببری بوده است که در یک سال اخیر به سگ های دیگر این آبادی پیوسته است. به نظر می رسد که از نژاد جرمن شپرد باشد و به دلیل رفتار مهربان مردم روستا و تغذیه کم و بیش مناسبی که داشته، برخورد خوبی هم با مردم محلی دارد. به تدریج بین ببری و یکی بانوی ساکن این روستا که او را خوراک می داده است یک دوستی و صمیمیتی پیدا می شود. یک بار پس از مدتی بیماری و به شوند نذری که داشته اند این بانوی بزرگوار اهل چم تصمیم می گیرد به زیارت پیر رهگذر برود. بنابراین از دوست همسایه می خواهد که با هم به دیدار پیر رهگذر که نزدیک چم جای دارد بروند. هنگامی که از چم راه می افتند متوجه می شوند که ببری هم آنها را دنبال می کند و همراهشان با فاصله اندک می آید.
نرسیده به پیر رهگذر که حدود یک کیلومتر تا روستای چم فاصله دارد ناگهان با سگی غریبه روبرو می شوند که شروع به غرش و واق واق می کند و این دو زیارتگر برای لحظه ای می هراسند. جالب این که در این زمان، ببری پیش می دود و به سگ غریبه نزدیک می شود و پس از بو کردن یک دیگر و کمی در گوش هم حرف زدن سگ غریبه دم تکان می دهد و دور می شود. پس از این رویداد خوشایند، ببری در نزدیکی بانو و دوستش بیرون پیر رهگذر منتظر می ماند. ببری روی یک سکو و درست روبروی رشته کوه شیرکوه می نشیند که عکسی را که بانوی آشنا از این صحنه گرفته است می آورم.
پس از دیدار پیر و اوستا خوانی در محل پیر رهگذر، دو زیارتگر با محافظت ببری، به سوی چم باز می گردند و هنگامی که به روستا می رسند تا زمانی که هر کدام وارد خانه نشده بودند و در را نبسته بودند سگ دوستانه آنها را دنبال می نموده است. البته همان زمان آشنای همکیش مقداری خوراکی به پاداش همراهی ببری به او می دهند.
بانوی همکیش از روستای چم تعریف می کردند که هنگامی که یکی از همکیشان در تهران از موضوع سگ های باشنده در روستای چم با خبر می شود و مشکل تغذیه آنها را می شنود بانی خیر می گردد و تامین بخشی از خوراک خشک ویژه سگ ها را عهده دار می گردد و هر چند ماه مقداری خوراک سگ برای این روستا می فرستد. در نتیجه این گونه برخورد مهربانانه و انسانی، یک پیوند بهنجار و پسندیده بین آدمی و حیوان وفاداری چون سگ دراین محل پدید آمده است که در جای خود شایان آفرین است.
اضافه کنم که یک بار هم من در کوه و بیابان نوردی خویش در گستره توران پشت، با دوستان خود، به چوپانی بر خوردم که گله گوسفند و بزی داشت و چهار سگ گله که دو تای آنها غیر محلی و از نژاد خانگی بودند که کاملاً با سگ های دیگر فرق داشتند ولی برخورد و رفتارشان با ما که غریبه محسوب می شدیم، بسیار دوستانه تر بود. معلوم بود که این دو سگ به دست تصادف و از ناگزیری روزگار به این خطه کشیده شده بودند ولی برخورد مهربانانه آن چوپان هوشمند با آنها باعث شده بود که خلق و خوی آنها نیز مهربان باشد.
ببری روی سکوی سیمانی روبروی پیر رهگذر چم و شیرکوه در زمینه پشت سر او (آذر ۱۴۰۲)
دو سگ یک دست سیاه رنگ و زیبای توران پشتی که برای خوراکی به پیشواز آمدند (هیجدهم آبان ۱۴۰۲)
دکتر داریوش مهرشاهی
(۲۵ آذرماه ۱۴۰۲)




