خیلی وقت بود که بعد از دیدن تصویر او بعد از ۲۰ سال و تماشای خیره به عکسش و بهت از بی معرفتی زندگی، می خواستم چیزی بگویم. چیزی بنویسم برای فرهوش که قاعدتا نباید اینقدر بی صدا و بی ادعا و ناباورانه از میانمان می‌رفت.

دیدن دوباره تصویرش بعد از دو دهه یادآور دوران دبیرستان او و راهنمایی من بود. همکلاسی و همسن نبودیم اما روزی روزگاری آوازه اش در فیروز بهرام پیچیده بود و شاگرد ممتاز آن سالها بود و الگوی بقیه. فرهوش القابی شدن آرزوی خیلی ها بود. کمترین تصور هر کسی یک آینده رویایی برایش بود… فرهوش بعدها فوق لیسانسش را در هوش مصنوعی از دانشگاه علم و صنعت که گرفت، رفت آلمان. ۶ سالی را هم در رشته پردازش تصویر در آلمان درس خواند و کار کرد و بعد اما احتمالا برای خانواده به ایران بازگشت، بی ادعا به برنامه نویسی از راه دور مشغول شد.

القابی به فاصله دو سال از آمدنش به ایران مادرش پروین معاونت و دو سال بعدتر پدرش دکتر رستم القابی را از دست داد و چرخ روزگار روی دیگرش را به او نشان داد. نمی‌دانم کرونا باعثش بود، آلمان بودنش قبل آن و… اما القابی را به جز گذری در همان دوران فیروزبهرام و از راه دور در جای دیگر یا مراسمی ندیدم تا اینکه گفتند سکته کرده در خواب. زندگی همینقدر عجیب و غریب و نامرد است. فرهوش القابی حالا حالاها باید می‌بود و زیستن را لذت می‌برد. ولی نشد….خدا را چه دیدی شاید خود من هم زودتر از وقتش نبودم… شاید خیلی های دیگر… تا بوده این بوده. رفتن های تلخ با خاطرات شیرین.
این ها را گفتم که بگویم امروز پنج شنبه از ساعت ۱۳ تا ۱۵ تالار ایرج پرسه فرهوش ممتاز ماست. همه بیایید برای ماندگار کردن یادش برای خاطرات فیروز بهرام و درس خوان ممتاز دانشگاه علم و صنعت و آلمان برای آن برنامه نویس بی ادعا و دلگرمی برادران و خانواده و اقوامش باشید.

فرهوش جان روانت شاد