کی ناز یزدانی، بانوی هنرمند زرتشتی، موفق شد، گواهینامه پایه یک رانندگی را کسب کند.

یکی از خبرهایی که در روزهای اخیر در گروه های مختلف زرتشتی در فضای مجازی جلب توجه می کرد، موفقیت کی ناز یزدانی در گرفتن گواهینامه پایه یک رانندگی بود.
و این بهانه ای شد تا از این بانوی توانای زرتشتی بخواهیم که برایمان بگوید، چه شد و چگونه موفق به دریافت این گواهینامه شد. که آن را در ادامه مطلب به زبان کی ناز یزدانی برایتان آورده ایم:

من و همسرم کورش تصمیم گرفتیم به مناسبت ورود به دهه جدید زندگی مان، مهارت جدیدی کسب کنیم. کورش با دوستانش مشورت کرد و تصمیم ‌گرفت گواهینامه پایه یک بگیرد.
ولی به دلیل ضعف شنوایی و استفاده از سمعک، نتوانست شرکت کند. صحبت کرده بود که اسم من را جایگزین کنند.
در ابتدا، مخالفت شدید کردم چون در ذهنم این کار را کاملا مردانه می دیدم و از طرف دیگر جثه و هیکل کوچکی هم دارم و فکر نمی کردم از پسش بر بیایم.
با دوستانی که در این حیطه کار می کردند در حد صحبت و شوخی، مشورت گرفتیم، که آنها تشویق کردند و در نهایت فکر می کردن شوخی است و همراه با کورش تصمیم گرفتیم که این کار را انجام بدهیم. کسی هم متوجه نشود، تنها خودمان و بچه ها در جریان بودیم.
اولین جلسه اموزشی را با استرس رفتم، فکر کرده بودم که شاید پایم به کلاچ نرسد و با خود بالشت بردم. قبل از شروع آموزش، از مسئول اموزشگاه پرسیدم چند بار می توانیم امتحان بدهیم؟ گفت: شما حالا حالاها مهمان ما هستید، امتحان می دهید تا قبول شوید. البته از این حرف ناراحت نشدم چون خودم هم خیلی امیدوار نبودم.
اولین جلسه با کلی خستگی و سردرگمی تمام شد، چون سیستم رانندگی با ماشین سنگین با سواری، کاملا متفاوت هست. پدال گاز وسط و کلاچ و دنده های بنز که به سختی جا می رفت داشت منصرفم می کرد.
ولی همیشه به حرف و پند خدابیامرز پدرم گوش دادم که هرکاری را شروع کردم بهترین خودم باشم. حتی در مدرسه می گفت اگر دو بگیری و بدانم نهایت تلاشت ۲ بوده است، آن را می پذیرم. پس همیشه نهایت تلاش خودت را بکن که فردا نگویی تواناییم بیشتر بود و کوتاهی کردم.
پس تصمیم گرفتم ادامه بدهم. در جلسه سوم افسری که آموزش می داد، گفت: مطمئنم بعد از سه بار امتحان، قبول می شوی. حمایت ها و تشویق های کورش هم انگیزه بیشتری به من می داد و البته دوستی داشتیم که گواهینامه پایه یک داشت و در جریان داستان ما نبود. بعضی مواقع، از مدل امتحان دادن پایه یک از او می پرسیدم که با جزییات کامل توضیح می داد. توضیحات را در جلسه بعدی تمرین اجرا می کردم، وقتی مربی می دید، می گفت: این ها را که هنوز به شما نگفتم و برایش جالب بود که زیرکانه از دوستان اطلاعات می گیرم و اجرا می کنم.
بعد از ۸ جلسه تمرین بنز و اتوبوس تمام شد و مرحله اول آزمون آیین نامه بود ‌که در جلسه اول قبول شدم و مرحله بعد رانندگی با بنز دور تپه بود.
روز امتحان حدود ۸۰ نفری بودیم، به غیر از من، دو خانم دیگر هم بودند و بقیه مرد بودند. خانم ها دفعه ششم و هفتم بود که امتحان می دادند و بیشتر آقایان هم راننده بودند که چند سال بدون گواهینامه پایه یک رانندگی با ماشین سنگین کرده بودند و اکثرا هم جلسه چندمی بود که امتحان می دادند.
با وجود اینکه مربی هایم به من اطمینان داده بودند که اگر نترسم قطعا همان بار اول قبول می شوم، اما استرس شروع شد. سخنان بقیه افرادی که بارها امتحان داده بودند و اینکه افسر امروز، خیلی سخت گیر است و با خانم ها هم خیلی خوب نیست. باعث این استرس بود که طبیعی هم بود.
در ابتدا افرادی امتحان می دادند که پیش از این قبول نشده بودند و بعد نوبت ما جدیدها بود. از هر ۵ و ۶ نفری که امتحان می دادند، یک نفر قبول می شد. تا اینکه نوبت به افرادی رسید که برای اولین بار امتحان می دادند.
اعلام کردند که چون خانم هستم، می توانم نفر اول امتحان بدهم یا آخرین نفر باشم، در حالی که همه تعجب کرده بودند، گفتم نفر اول امتحان می دهم، حداقل استرسم کمتر بود، تا اینکه بخواهم آخرین نفر باشم.
بالشت صورتی گل گلی در بغلم بود که پشت سرم بگذارم و پایم به کلاچ برسد. اول بالشت را انداختم بالا و بعد خودم سوار شدم. پسر افسر هم که کودکی حدودا ۱۰ ساله بود، کنارم نشست و با دیدن بالشتم لبخند زد.
حرکت کردم زمانی که روی تپه با سرعتی که افسر اعلام می کرد، دنده ها را بدون کوچکترین مکثی عوض می کردم. بقیه شرکت کننده ها ‌که پایین تپه ایستاده بودند، به کورش گفته بودند که قبول می شود و عالی رانندگی کرده است.

در نهایت افسر گفت: پارک کن گفتم اینجا ممنوع است. گفت پارک کن قبولی، ولی از آنجایی که مربی ها می گفتند تا برگه ات را مهر نکردند هنوز امتحان ادامه دارد و در لحظه آخر هم اگر اشتباه کنی، رد می شوی. با هیجانی که داشتم تمام مراحل را انجام دادم، حتی پیاده شدنم هم کاملا اصولی بود و با ذوق فروان، بالشت به بغل به سمت کورش دویدم. و بقیه هم برایم دست و سوت می زدند. و همه انگیزه گرفتند که آنها هم قبول می شوند.
مرحله بعد اتوبوس و داخل شهر بود که آن مرحله را به همین صورت و با یک پارک عالی قبول شدم و برای خیلی ها سئوال بود: چطور با اینکه هیچ وقت رانندگی نکرده بودم، توانستم به این راحتی قبول شوم و برای خودم هم خیلی هیجان داشت و البته اعتماد به نفس و انگیزه بسیاری به دست آوردم که هم خودم و هم بقیه بانوان می توانند کارهای بزرگ و مردانه را انجام بدهند و هیچ کاری نشد ندارد و انسانها می توانند، هر شغلی که دوست دارند انتخاب و در آن کار موفق شوند. پشتکار و خواستن شرط موفقیت است و جنسیت بهانه است.