امید کاجیان – این بار روان میزبانی که در زمان حیات، همیشه از میهمانانش پذیرایی می‌کرد و بدرقه راهشان بود، خود به میهمانی آدم هایی آمده که به خاطرش گرد هم جمع شده اند تا پرسه اش را به جایگاهی برای سپاسگزاری از سالها خدمت بی منت وی تبدیل کنند.


شمع همیشه روشن محافل شادی ما بود و التیام سوگ هایمان، چهره ای که اگر چه بیش از ۳۵ سال به عنوان حسابدار در آژانس هواپیمایی مشغول به کار، اما او را ما به واسطه حضور همیشگی و خدمت به جامعه اش در سالن پذیرایی خسروی و ایرج می‌شناسیم. دیدن آن چهره مهربان و لبخند گرم و دلی سرشار از عشق، طعم چای هایی که به ما میداد را هم خوش عطرتر می‌کرد، گنجینه خاطرات عشق و مهربانی تالارهای کوچه زرتشتیان، چندروزی هست که چهره در نقاب خاک کشیده و ما را با یادهایش تنها گذاشته…
شاه بهرام زندیان زاده حسن آباد میبد بود و از کودکی آشنا به کارهای سخت، از کوره آجر پزی گرفته تا کشاورزی و دامداری، شاید همین بنیه، او را بر آن داشت تا پس از ازدواج و آمدن به تهران با پایان ساعت کار اداری، برای خدمت به جامعه نیز همیشه همراه باشد.
و حالا در پرسه اش، چای را که می آورند دوباره روزهای بودن با او پیش چشم می‌آید روزهایی که آن وقت ها ساده از آنها به روال هر مراسم دیگری می گذشتیم و اکنون می بینیم که چه با ارزش بودند… چون شابهرام در آن ها بود. با هر جرعه ای از چای پرسه، چهره مردی با مهر در ذهن می‌آید و حس حضور او را در کنارت لمس می کنی… همین است زندگی. خوب یا بد، آدم ها می‌روند، اما خوب که باشی اینطوری دورت می‌گردند برای لحظات نیکی که آفریدی. برای همین، وداع با آدم خوب ها اگر چه سخت تر می شود اما در عوض با ارزشتر و با شکوه تر هم هست و بعد از این، ماندگاری شان در خاطره های دیگران نیز دو چندان خواهد بود.