مشخصات کتاب:
مردی به نام اوه. نویسنده: فردریک بکمن . ترجمه: فرناز تیمورازوف.  نشر نون، . ۳۹۲ صفحه

معرفی کتاب:
مردی به نام اوه، اولین اثر نویسنده سوئدی آن فردیریک بکمن است. این اثر در سال ۲۰۱۲ به چاپ رسید و به‌قدری مورد استقبال قرار گرفت که در همان سال نخست جز پرفروش های سوئد و نشریه نیویورک تایمز قرار گرفت و در این مدت به ۳۰ زبان ترجمه شده است و در سال ۲۰۱۵ از روی آن فیلمی به این نام ساخته شد که رقیب فیلم فروشنده اصغر فرهادی برای کسب جایزه اسکار شد.
مردی به نام اوه داستان مردی ۵۶ ساله است که چند ماهی از درگذشت همسرش می‌گذرد و اکنون به واسطه آمدن تکنولوژی های جدید او را از کار بیرون کرده‌اند و اکنون می‌خواهد با خودکشی به همسرش برسد.
در این حال همسایه جدیدی که زنی ایرانی دارند به مجتمع آن‌ها نقل مکان می‌کنند و داستان‌های جالبی را شکل می دهند.
مجله آلمانی اشپیگل در معرفی این کتاب نوشته است: کسی که از این رمان خوشش نیاید بهتر است هیچ کتابی نخواند!
این کتاب در ۳۹۲ صفحه توسط نشر نون به چاپ رسیده است و می‌توانید نسخه چاپی آنرا با قیمت ۲۴۵۰۰ تومان و یا دیجیتال آنرا به قیمت ۸۵۰۰ تومان خریداری کنید.

یک بخش از کتاب:
در ادامه بخشی از این کتاب را با هم می‌خوانیم:
…همانطور که اوه در را با احتیاط می بندد، آرام می گوید” حالا تو به حرفم گوش کن. دو تا بچه به دنیا آورده ای و سومی را هم قراره پس بندازی. از یک کشور دیگه این جا اومده ای، جنگ را دیده ای. کلی سختی و بدبختی کشیده ای. یه زبون جدید یادگرفته ای، ادامه تحصیل داده ای، نگران زندگیت هستی و خانواده ای تشکیل داده ای که مطمئنا از تخم و ترکه مغز فندقی اند. واسه همین باورم نمی شه تا قبل از این از چیزی تو دنیا ترسیده باشی.” اوه به چشم های زن زل می زند. دهان پروانه همچنان بازمانده. اوه با حالتی مشوق به پدال های زیرپای زن اشاره می کند. “ازت نمی خوام جراحی مغز بکنی که! ازت می خوام رانندگی کنی. این گازه، این ترمز، اینم کلاچ. یه مشت از کودن ترین آدم های این دنیا یادگرفته اند با این ها کار کنن و تو هم یاد می گیری.” و سپس پنج لغت به زبان می آورد که پروانه هیچ وقت فراموششان نخواهد کرد. چون بهترین تعریفی است که اوه تا به  حال ازش استفاده کرده. “تو خیلی هم خنگ نیستی.” پروانه یک تار مو را که از گریه و زاری چسبناک شده از روی پیشانی اش کنار می زند. فرمان را دوباره ناشیانه با دو دست می چسبد. اوه سرش را به نشانه تایید تکان می دهد، کمربند ایمنی را می بندد و راحت می نشیند. “حالا کلاچ می گیری و بعدش کاری را می کنی که من می گم.” و پروانه در آن بعداز ظهر رانندگی یاد می گیرد.