برساد، امید کاجیان _ سروش جمشیدی بازیگر نام آشنای تلویزیون و سینما و البته تئاتر، این روزها بعد از ۲۵ سال دوباره فیلش یاد هندوستان کرده و اینبار در ردای کارگردان و نویسنده، نمایش “سنبل پلاک ۶ ” را در سالن شهرزاد روی صحنه برده است. نمایشی که اتفاقا با استقبال مخاطبان هم روبه روشده و هنرمندان و چهره های شاخصی نیز به دیدن آن رفته اند.

آدینه نهم خورداد، به همت خانه فرهنگ و هنر زرتشتیان، گروهی به تماشای این نمایش رفتیم. تئاتری انصافا منسجم با طنزی وزین و داستانی مشخص. پایان نمایش اما فرصت خوبی بود تا با سروش جمشیدی این بازیگر ارزنده طنز کشور، درباره تجربه کارگردانی و نویسندگی او در ” سنبل پلاک ۶ “به گفتگو بنشینم.

 

 

*این نخستین تجربه شما در نقش کارگردان و  نویسنده بود یا پیش از این نیز کارهایی بوده که به جای بازیگری، نویسنده و کارگردان آن بودید؟

بیشتر هم این تجربه را داشتم، ازجمله در سال ۷۹ و سال ۰۸  در جشنواره تئاتر زرتشتیان. جشنواره ای که دو سال متوالی برگزار شد و من هر دو سال در آنجا کار ارائه دادم که هم در آن بازی می‌کردم و هم کارگردانی آن ها را برعهده داشتم. اما بعد از آن، همیشه درگیر بازیگری شدم.

*جرقه بازگشت دوباره به نویسندگی و کارگردانی در سنبل پلاک ۶ از کجا خورد؟

آنچه در حال حاضر در نمایش سنبل پلاک شش شکل گرفته، خروجی کارگاه” ایده تا اجرا”ی من بود. سال گذشته تقریبا دو سه ماه قبل از نوروز در یک آموزشگاه سینمایی با تعدادی از بچه‌های تئاتر و خروجی کارگاه، کار سنبل پلاک ۶  را به سرانجام رساندیم.  اگر این کارگاه نبود شاید من بازهم سراغ کارگردانی یا حتی نوشتن نمی‌رفتم.

*بازیگران نمایش همه از همان کارگاه آموزشی‌تان بودند یا افراد با سابقه تر نیز درآن حضور داشتند؟

یکی دوتا از بچه‌های تئاتری بودند که چند سال سابقه کاری دارند. ولی آن ها نیز در آن آموزشگاه می آیند و دوره تکمیلی می‌بینند. ولی اکثریت بازیگران، بچه‌های هنرجوی آموزشگاه بودند که در کارگاه ایده تا اجرای من شرکت کردند.

*هماهنگی بین حرفه‌ای‌ترها و هنرجوها برای شما به عنوان یک کارگردان چالش نداشت؟

اگر بخواهم خیلی صادقانه پاسخ شما را بدهم باید بگویم که بله چالش‌هایی داشت. طبیعتا  کسی که چندبار رو صحنه رفته و تجربه اجرای زنده جلو تماشاچی را دارد با کسی که این تجربه را نداشته فرق دارد. ارتقا و آمادگی روحی و روانی یک طرف قضیه است، طرف دیگر قضیه ارتقای سطح کاری و رساندن بچه‌ها به حدی است که بتوانند در کنار همدیگر کار کنند. تا ما وقتی کار نمایش را می‌بینیم این تفاوت را احساس نکنیم. من به عنوان کارگردان باید به نوعی تمامی بازیگران را برای اجرای یکسان و قوی همسو می‌کردم. نهایت تلاشم را برای این موضوع به خرج دادم. امیدوارم که موفق بوده باشم و تماشاچی کمتر متوجه تفاوت بین بازی باتجربه ترها با آن‌هایی که کمتر تجربه داشتند بشود. البته این را شما باید قضاوت کنید. اما من سعی کردم نحوه بازی بازیگران به گونه ای باشد که وقتی کار را در کلیت می‌بینیم آسیبی نبیند. به هر حال ممکن است یک جاهایی نقطه ضعف‌هایی وجود داشته باشد که قطعا دارد، در این مساله شکی نیست اما همه کارها همینطور هستند حتی آن نمایش هایی که تمام بازیگرانش حرفه‌ای هستند و با تجربه هم مشکلات خودش را دارد و بی نقص نیست، ولی من همه کاری کردم تا اجازه ندهم این تفاوت خیلی احساس شود.

*افراد و شخصیت‌های نمایش نمادهای خاصی از کشور یا جامعه بودند؟

قصه البته برگرفته از یک قصه قدیمی بود که در داستان هم گریزی به آن زده می‌شود، قصه همان پیرزن در شب بارانی است که حیوانات مختلف جنگل به خانه اش می‌روند تا از باران فرار کنند ولی بعد در خانه ماندگار می‌شوند.  صبح آن روز  هر کدام از حیوانات که پیرزن از آن‌ها می‌خواهد خانه اش را ترک کند، بهانه‌ای برای ماندن در خانه او می‌آورند. ایده خود داستان را من از همان قصه قدیمی گرفتم ولی با شکل و شمایل امروزی و هر کدام از آدم‌ها نماد شخصیتی در جامعه کنونی بودند که ما به عینه آنها را می‌بینیم.  حالا چه آن شخص نوازنده دوره گرد یا آن شخصیتی که دائم عاشق می‌شود و بعد منصرف تا رمانتیک بازی های دختر و پسر جوان که نماد آدم‌های احساسی هستند که هر چیزی را باور می‌کنند تا خدمتکار تا سریال‌های ترکیه ای دیدن بازیگران در این نمایش… از این مدل افراد در جامعه زیاد داریم. اگر جامعه را از بیرون نگاه کنید با یک آشفته بازاری روبه رو می‌شوید که همه با هم با ویژگی های خاص خودشان زندگی می‌کنند، یک جاهایی هیجان زده می‌شوند یک جاهایی به جان همدیگر میافتند یک جاهایی فضای همگی همدلانه میشود. همدلی که در نمایش با خواندن ترانه های قدیمی نوستالژی سعی کردیم نشان دهیم. آدم‌های نمایش در برهه ای درکنار هم دوستانه قرار می‌گیرند تا یک کاری را انجام بدهند و بعد دوباره به مشکل می‌خورند، همه کاراکترهایی که در این قصه بودند سمبل افرادی هستند که ما به عینه دور و بر خودمان می‌بینیم و داریم. سعی کردم این شخصیت‌ها در عین کمدی خیلی واقعی باشند و خیلی واقعی ببینیمشان و باورپذیر بدانیم. البته اینکه به هر حال چه قدر بازیگران توانستند از پسش بر بیایند و چه قدر من در نزدیک کردن این شخصیت‌ها به زندگی واقعی موفق بودم را مخاطب باید پاسخ دهد.

*تاکید شما در کار طنز بیشتر  روی کمدی موقعیت است یا بر اساس دیالوگ ها و کمدی گفتار؟

کمدی موقعیت

*آن چیزی که الان در این نمایش دیدیم هم بیشتر کمدی موقعیت بود تادیالوگ؟

من فکر می‌کنم کمدی موقعیت آن می چربید، یعنی نگاه من این است. دغدغه همیشه ام در این سال‌ها کمدی موقعیت بوده است. دغدغه ای که هنوز هم دارم و به آن فکر می‌کنم.  بنابراین در کارهای مختلفی که بازی می‌کنم به جد پیگیر کمدی موقعیت هستم، تلاش می‌کنم که در آن فضا به تجربیات بیشتری برسم و ادامه دهم. چون این نوع کمدی برای من جذاب‌تراست تا اینکه صرفا کمدی کلام داشته باشیم یا یک سری کمدی‌هایی که سلیقه من نیست.

*چرا برای خودتان در این نمایش نقش تعریف نکردید یا نخواستید بازی کنید با توجه به آن‌که حضور شما به عنوان بازیگر می‌توانست تماشاچیان بیشتری را هم در مدت نمایش جذب سالن کند؟

قرار بر این نبود. هدف آن بود که هنرجویان در این نمایش حضور داشته باشند. اصلا حتی متن اولیه‌ای که نوشتم به اسم زادروز بود، نام سنبل پلاک ۶ بعدتر مطرح شد. تعداد کاراکتر ها را نیز به تعداد هنرجویان شرکت کننده در نمایش افزایش دادم. مثلا کاراکتر دخترک نوازنده.

قرار بود در ابتدا نوازنده دوره گرد تنها باشد ولی آن دختر نیز به متن اضافه شد یا اینکه در نوشته اولیه نقش نظافت چی در نمایش حضور نداشت اما اضافه شد، این شخصیت ها بسته به هنرجویانی که در کارگاه من حضورداشتند ساخته و پرداخته شدند. من مجبور شدم که کاراکترهایی را به قصه اولیه ام اضافه کنم. در عین حال که اضافه شدن آنان به داستان نه حالت وصله پینه داشته باشد و نه به سیر داستان آسیب بزند، بلکه باورپذیر بوده و به روایت قصه کمک کند. قطعاً اگر متن اولیه ام را اجرا می‌کردم شخصیت‌های کمتری هم داشت و زمان کار کوتاه‌تر نیز می‌شد.

 *وسوسه نشدید تا یکی از نقش‌ها را خودتان بازی کنید.

واقعیت نه. ترجیحم این بود که برای این کار از بیرون بایستم و بچه ها را هدایت کنم چون به هر حال یک مسئولیت سنگینی از بابت کارگردانی هم به دوشم بود.