برساد، امید کاجیان _ سومین و چهارمین روز از جام جان باختگان البته که ماجراهایی هم داشت که آن را خاص‌تر می کرد: از نبودن مشعل جام در جای همیشگی تا کمبود آب.

از دیده نشدن مشعل جام که همیشه در این ایام باید در طبقه اول ساختمان کنار زمین فوتسال حاضر باشد و از قرار این یکی دوروزه خراب و خاموش شده بود تا قطعی آب در دوروز متوالی، یکبار در ساعت شش و نیم روز چهارم و دیگری ساعت ده و نیم  شب روز سوم.

از نبود آب آشامیدنی که بگذریم، نبود آب  شستشو باعث شده بعضی ها به ضدعفونی های کمیته پزشکی پناه ببرند و در  این بی آبی بچه های خود کانون از همه سخت تر شرایط را پیش می‌برند.

درست مثل خود برساد که در قطعی برق یزد از دسترس خارج می شود و می سازد و می سوزد.  خبر مصدومیت هم کم و بیش هست هرچند مصدومیت نمک ورزش است لابد؛ اما بعضی بچه های کانون راهی بیمارستان برای مراقبت از  برخی مصدومان شدند.

در کنار این ها اما صحنه جام فقط به رقابت ورزشی محدود نمی شود.

گوشه ای از محوطه  ایستگاهی هست برای رنگ آمیزی صورت بچه ها جایی که لبخند بر لبانشان می‌نشیند و رنگ بر گونه هایشان تا حس بهتری پیدا کنند نسبت به فضایی که قرار است چند روزی  در آن کنار هم باشند.

بساط فوتبال دستی هم که همیشه پهن است و فرقی نمی کند چند ساله ای آدم بزرگ باشی یا کم سن وسالتر فوتبال دستی را همه بازی می کنند، می خندند و کیفش را می برند، البته اگر در بی آبی تشنه نشوند و یا مزاج پیدا نکنند.

میزهایی نیز برای ارائه محصولات متنوع در اختیار زرتشتیان علاقه مند قرار گرفته است. البته با قیمت هایی که چند برابر خانه نرگس و سالن خسروی و… است، اما خود این هم حمایت از جام است و هم فرصت دیده شدن بسیار بیشتر فروشندگان در میان جمعیت قابل توجهی که در این چند روز اینجا رفت و آمد دارد هم فال است و هم تماشا.

کمی آنطرفتر اما چهره قدیمی تر جام را هم می بینیم کسانی که شاید دیگر در میدان بازی نباشند اما هنوز هم با حضورشان افتخاری هستند برای این جماعت. پیشکسوتانی که جام با آنها معنا می گیرد با خاطراتشان با قصه هایی که از راه دور دارند و با لبخندی که به دل نسل جدید امید می دهد.