«آتش…. همه چیز را سوزاند»
مثل کابوس بود! روز به نیمه نرسیده بود که تهران بوی مرگ گرفت، بوی شهر سوخته، بوی جانِ ارزانقیمت آدمی! خبر کوتاه و عجیب بود: «پلاسکو، اولین آسمانخراش خاورمیانه، فرو ریخت!». در عرض چند ساعت همه جا پر شده بود از عکسها و فیلمها و خبرهای سوختن ساختمانی تاریخی در قلب پایتخت، همه جا پر شده بود از سکوت مرگبار مسئولان پرمدعا! همه جا پر شد بود از دلهای نگران خانوادههای آتشنشنانان بیادعا! همه جا پر شده بود از سلفیهای چندشآور مردمان مدعی تمدنی بزرگ!
«آتش…. همه چیز را سوزاند….آتش…. همه را سوزاند»
کابوس دوم وقتی شروع شد که ۲۴ ساعت از فاجعه گذشت اما هنوز خبری نبود! هیچکس مسئولیت نپذیرفت: هیچکس پاسخ نداد مسئول ایمنی ساختمان پلاسکو که بود؛ هیچکس پاسخ نداد علت حادثه چه بوده است؛ هیچکس جوابگوی جانهای از دست رفته نشد؛ هیچ رسانهٔ مستقلی جرأت نکرد پای مقصران اصلی را به ماجرا باز کند؛ هیچ مسئول شهرداری دربارهٔ امکانات نیروهای آتشنشانی توضیح نداد؛ هیچ مسئول وزارت کاری نگفت تکلیف ۵۶۰ واحد فعال پلاسکو چه میشود؛ هیچ مسئول آموزشوپرورشی نگفت در مدرسه چه به ما یاد دادهاند که هنوز نمیدانیم در مواجه با ماشینهای امدادی چگونه باید رفتار کنیم؟
«آتش…. همه چیز را سوزاند….آتش…. همه را سوزاند… عشق اما… نه… شعلهور شد»
اما در میان دعواهای سیاسی مسئولان و بزرگداشتهای صوری چندروزه برای آتشنشانان، تنها چشمان گریان مادران منتظر و همسران اندوهزده بود که خشک نشد! تنها حسرت پدران بهتزده بود که سهرابهایشان را به آغوش مرگ داده بودند! تنها ماتم بیانتهای کودکان دلشکسته بود که چشمبهراه بازگشت قهرمان زندگیشان بودند.
«حالا آتشنشانها / کلمهها را که در حرفها ناگفته ماندند / بغضها را که فرو خورده شدند / و مردها را که پا پس نکشیدند / ایستاده / از زیر آوار بیرون میآورند»
تکلیف مسئولان که مشخص است، اما بهراستی سهم من و تو در این فاجعه چیست؟ چند نفر از ما بعد از خوابیدن تبِ تندِ بزرگداشتها و مراسم یادبود، احوالی از خانوادههای آتشنشانان قربانی پرسیدیم؟ چند نفر از ما هنگامی که از کنار دیوار غمزدهٔ پلاسکو عبور میکنیم و به صورتکهای روی دیوار زل میزنیم به فکر کسبهای میافتیم که روزی در آن ساختمان بروبیایی داشتهاند اما امروز شرمندهٔ خانوادههایشان هستند؟ کدام یک از ما بعد از آن حادثه به کودکانمان آموختیم، به جای عکس گرفتن در حادثه، راه را برای ماشینهای امداد باز کنند؟ چند رسانهٔ مستقل پیگیر بودجهٔ آتشنشانی شدند؟ کدام فعال اجتماعی دربارهٔ وضعیت آتشنشانان کمپین به راه انداخت؟
میدانی دوست من، هر روز با خودم تَکرار میکنم که اگر در کشوری زندگی میکنم که جان آدمی کمارزش است، دلیلاش را باید در رفتار خود و اطرافیانم جستوجو کنم! میدانم قدرت ما ناچیز است، اما باور دارم با توالی قدمهای کوچک میتوان راهی بزرگ را پیمود. کاش من و تو، با قدمهای کوچکمان، کاری کنیم که جان فرزندانمان در این سرزمین ارزشمند باشد!
* شعر از محمد طباطبایی


