دوره شاد و گفتگوی ماه آذر روز آدینه ۲ آذر برگزار شد و به گرامیداشت یاد و خاطره استاد پرویز شهریاری اختصاص داشت.

برنامه دوره شاد و گفتگوی ماهیانه در نخستین آدینه هر ماه در تالار انتهایی آتشکده تهران برگزار می شود و خانواده های زرتشتی بالای ۵۰ سال در این برنامه که بخشهای مختلف و متنوعی دارد شرکت می کنند.

در ماه آذر به دلیل همزمانی برگزاری دوره شاد با نود و دومین زادروز استاد پرویز شهریاری این برنامه به صورت ویژه برای عموم زرتشتیان برگزار شد و بخش اصلی آن درباره روانشاد پرویز شهریاری بود.

دکتر اسفندیار اختیاری، نماینده ایرانیان زرتشتی و دکتر رستم خسرویانی، فرنشین انجمن زرتشتیان تهران نیز در این برنامه که ساعت ۴ پسین آغاز شد حضور داشتند و به سخنرانی پرداختند.

در بخشی از برنامه مهندس پرویز ملک پور، نخستین نماینده زرتشتیان پس از انقلاب گزارشی از زندگی استاد پرویز شهریاری را بدین ترتیب ارائه کرد:

درباره پرویز شهریاری

 

گوشه ای از زندگی خصوصی:

پرویز شهریاری فرزند شهریار و گلستان

تولد: دوم آذر ماه ۱۳۰۵ در کرمان

درگذشت: ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ در تهران

او یک خواهر به نام اختر و دو برادر به نامهای هرمز و سهراب دارد

تحصیلات ابتدایی را در سال ۱۳۱۱ در دبستان کاویانی کرمان آغاز کرد و در سال ۱۳۱۸ به دبیرستان ایرانشهر و در سال ۱۳۳۱ به دانشسرای مقدماتی وارد شد.

در سال ۱۳۳۲ از دانشکده علوم دانشگاه تهران و دانشسرای عالی مدرک لیسانس دریافت کرد.

در یازدهم تیر ماه ۱۳۳۴ با دختر عمه خود خانم زمرد بهی زاده ازدواج کرد.

مراسم خواستگاری پرویز از زمرد به استناد یکی از فیلمهایی که از او در دست است از زبان خودش پرویز شنیدنی است، می گوید: «خاتم توی یک دبیرستانی درس می دارد، دبیرستانی که توی شاه آباد است. یک روز من را دید و گفت که تو نمی خواهی ازدواج کنی؟ گفتم اگر تو موافق باشی چرا، من موافقم و همانجا قرار گذاشتیم با هم یواشکی رفتیم عکس گرفتیم و کارهایمان را کردیم.»

پرویز و زمرد صاحب ۵ فرزند شدند:

شهریار در سال ۱۳۳۵

مرجان در سال ۱۳۳۶( در سال ۱۳۴۴ در اثر تصادف جان خود را از دست داد)

مژده در سال ۱۳۴۰

شروین در سال ۱۳۴۵

توکا در سال ۱۳۵۴

 

عوامل پیشرفت:

در مصاحبه ای که فیلم آن از تلویزیون بارها پخش شده، پرویز درباره خودش می گوید: «اکنون که از مرز ۸۰ سالگی عبور کرده ام، بارها به سراغم آمده اند تا از خود و درباره خود بگویم و به نظر من این کاری است دشوار، به نظر من در این دنیا کسان بسیاری را می توان یافت که توانسته اند زندگی پرهیزگارانه ای داشته باشند، با روحیه انسانی با دیگران برخورد کنند و در تمام زندگی خود کسی را فریب ندهند، ولی بعید می دانم تعداد کسانی که توانسته اند با خودشان رو راست باشند و به چنان توان روحی رسیده باشند که خودشان را فریب ندهند، چندان زیاد باشد، حتما این نکته پر از طنز را شنیده اید که هیچکش از سهم عقلی که به او رسیده است ناراضی نیست، انسان چه بخواهد و چه نخواهد خودبین است و به سختی می تواند درباره خودش، با عدل و انصاف داوری کند. اگر به همین معدود کسانی که می شناسم اکتفا کنم به انسانهای بسیاری بر می خورم که بیش از من رنج کشیده اند و بیش از من تلاش کرده اند و خیلی آرام و ساده همه چیز را پذیرفته اند و هرگز ادعایی و توقعی نداشته اند… برخی پیشامدها و تصادفها کمک می کند تا کسی نسبت به دیگران، اندکی نام آورتر شود، ولی آیا این بواقع در ترازوی انصاف، عادلانه است؟ وقتی دوستانی، با محبتی انسانی، درباره من صحبت می کنند، اغلب عرق شرم بر پیشانی ام می نشیند: اگر مادرم با تحمل آن همه رنج و اندوه، درباره تحصیل بچه هایش اصرار نمی کرد، اگر برادرم هرمز با آن همه متانت و صداقت خود الگوی زنده ای از انسانیت در برابرم نمی گذاشت، اگر همسرم با دشواریهای طاقت فرسای زندگی با کسی مثل من نمی ساخت و مرکزی و تکیه گاهی استوار برای من نبود، اگر….. آیا باز هم من می توانستم به همین اندازه ناچیز موفق شوم؟ وقتی درست می اندیشم، می بینم رنج های واقعی را دیگران برده اند، ولی محصول این رنج ها، به صورت ناعادلانه به من رسیده است، …»

 

رنج ها:

آنچه مثل خوره روح مرا سوهان می زند از مقوله دیگری است: سرنوشت پدرم، رنج ها و تلاش های مادرم، مظلومیت و تحمل برادرم، دشواری های پایان ناپذیر همسرم، مرگ دختر ۸ ساله ام مرجان …. و اینکه من به عنوان یک انسان نتوانسته ام هیچ مرهمی برای این زخمها بگذارم و تازه همه این ها به دایره تنگ و محدود خانوادگی مربوط می شود،…

من از گذشته خود راضیم، سعی می کنم «از خود راضی نباشم» ولی از خودم، ناراضی نیستم. هرگز نخواسته ام به جای کس دیگری باشم، بسیار پیش آمده است که نگران و حتی وحشت زده شده ام: نگران از سرنوشت همسر و فرزندانم، و وحشت از اینکه نتوانسته ام با معیاری انسانی شوهر خوبی برای همسرم و پدر خوبی برای فرزندانم باشم ولی این احساس ها، اغلب زودگذر بوده اند و دوباره با همه توانم، کارم و هدفم را دنبال کرده ام. همیشه در شاهراه نبوده ام، گاه و اغلب به بن بست رسیده ام، برگشته ام و کوچه و راه دیگری را امتحان کرده ام. زندگی را هم جز همین تلاش و پیگیری نمی دانم.

هر کس هر چه از دستش بر می آید، می کند. از هر کسی به اندازه توانش می توان توقع داشت و من آنچه در توان داشته ام انجام داده ام و به نظرم خوشبختی جز این نیست.

در بخشی از یک فیلم دیگر درباره همسر پرتلاش و فداکار خود، زمرد می گوید: «همسرم سالها در برزخ اینکه با من بماند یا با بچه ها، گرفتار بوده و هست و اکنون مدتی است که همجواری با بچه ها را به من ترجیح داده است.»

 

ویژگی ها:

خوی و خصلت:

«در دوران زندگی هرگز دیده نشده که از کسی بدگویی کند و یا کینه کسی را به دل بگیرد. او همه را دوست می داشت، حتی در جایی به او گفته بودند نظرت راجع به بازجوهایت و شکنجه گرانت چیست؟ پاسخ داده بود: ما می بخشیم و فراموش می کنیم»

این گفته نشان می دهد که پرویز شهریار شهریاری در سلسله مراتب انسانی بالای دست عزیزانی گرانقدر چون نلسون ماندلا می ایستد: که گفته بود« ما می بخشیم ولی فراموش نمی کنیم.»

 

شخصیت های مورد علاقه:

اول: استادش دکتر ابوالقاسم پورحسینی

دوم: دکتر آرین پور استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران

سوم: دکتر حسین گل گلاب استاد دانشگاه تهران

 

پرویز به زبان اعداد

هشتاد و پنج و نیم سال زندگی کرد

در سال ۱۳۳۹ اولین کلاس کنکور در ایران را با نام «گروه فرهنگی خوارزمی» و کمی بعد دبیرستان پسرانه خوارزمی را پایه گذاری کرد.

در سال ۱۳۴۰ دبیرستان مرجان را تاسیس کرد

در سال ۱۳۴۲ به عنوان رئیس هیات مدیره انتشارات خوارزمی را با همکاری ۱۷۰ معلم بنیان نهاد.

در سال ۱۳۵۰ به تاسیس گروه فرهنگی مرجان با همکاری ۷۰۰ دبیر همت گماشت

در سال ۱۳۵۳ انتشارات توکا را به کمک جمعی از دوستان تاسیس کرد و مدرسه عالی علوم اراک را با کمک دکتر عبدالکریم قریب و دکتر حسین گل گلاب پایه گذاری کرد.

در سال ۱۳۸۱ دکترای افتخاری دانشگاه کرمان به ایشان تقدیم و بزرگداشت باشکوهی توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگی از او به عمل آمد

تعداد ۴۰۰ کتاب تالیف و ترجمه دارد

بیش از ۱۰۰۰ مقاله در نشریات علمی از ایشان چاپ شده

سردبیری و راه اندازی بیش از ۵ نشریه از جمله «سخن علمی»، «چیستا»، «دانش و مردم»، «آشتی با ریاضیات» و «آشنایی با دانش» را در کارنامه خود دارد.

تعداد شرکت کنندگان در مراسم پرسه او بیش از ۸۰۰۰ نفر گزارش شده است که این تعداد لا اقل در یکصد و پنجاه سال اخیر در جامعه زرتشتی بی سابقه بود. این جمعیت در سالن ها و بخشی از حیاط مجتمع پذیرایی زرتشتیان و انبوهی از آ«ان در کوچه زرتشتیان و خیابان میرزا کوچک خان به طور فشرده حضور یافته و ادای احترام کردند.

در انتهای زمان پرسه برای ترک سالن ها به دفعات از شرکت کنندگان تقاضا شد ولی ازدحام در کوچه زرتشتیان به حدی بود که این کار تقریبا یک ساعت طول کشید.

برای ثبت در تاریخ نکته گفتنی است که حدود نیم ساعت قبل از شروع مراسم پرسه چهار اتوبوس مملو از توریست های زرتشتی ساکن تهران از تقاطع خیابان نوفل لوشاتو و میرزا کوچک خن، تقریبا در فاصله صد متری محل پرسه، طبق برنامه تهران را برای سیاحت و استراحت در شهرهای دیگران ایران ترک کردند. آن مسافران افتخار حضور در پرسه را نیافتند، البته اگر آنها هم به پرسه می آمدند جمعیت شرکت کننده در پرسه به جای تعداد تقریبی ۸۰۰۰ نفر، تقریبا می شد ۸۱۲۰ نفر

 

گفته های به یاد ماندنی:

انسان در جستجوی راستی ها، بر لب پرتگاه بوده است، و من در تمام زندگی خود در جستجوی راستی ها، بر لب پرتگاه حرکت کرده ام.

ما می بخشیم و فراموش می کنیم.

من معلمم و معلمی را دوست دارم.

 

در بخش دیگری از برنامه نیز خاطراتی از استاد پرویز شهریاری مطرح شد، که می توان به خاطره ای از حسن نیک بخت که بیش از ۳۰ سال در زمینه حروف چینی و غلط گیری، یاری رسان استاد پرویز شهریاری بوده است، بدین ترتیب اشاره کرد:

بیشتر مردم معمولا با بالا رفتن سن، از بار و فشار مسوولیتهای روزمره می کاهند و به زندگی آرام ویژه آن سن و سال می پردازند، ولی استاد شهریاری در بهار سال ۱۳۷۹ در ۷۴ سالگی علاوه بر سردبیری ماهنامه چیستا، سردبیری نشریه دانش و مردم را نیز برعهده گرفتند و بخاطر انتشار منظم این دو نشریه هیچگاه به مدت طولانی از ایران نرفتند و دوری از خانواده و به تنهایی زندگی کردن نیز هزگز تاثیری در کارهای ایشان نداشت.

انتشار این دو نشریه تا زمان حیات ایشان ادامه داشت. متاسفانه انتشار نشریه عزیز و دوست داشتنی چیستا پس از  درگذشت ایشان متوقف شد ولی نشریه دانش و مردم هم اکنون به مدیریت مسوولی دکتر محمدرضا طاهریان همچنان منتشر می شود.

در آن سالها پرکاری و تلاش فراوان استاد برایم موجب شگفتی بود. همیشه از خود می پرسیدم چگونه این همه نوشته و ترجمه به کوشش یک نفر آماده می شود. گاهی اوقات یکی دو چاپخانه، همزمان کتابها و نشریات ایشان را حروفچینی و آماده می کردند، تا جایی که من قادر نبودم کارهای غلط گیری مطبعی و آماده سازی کارهایشان رادبرای چاپ، همگام با استاد پیش ببرم و گاهی عقب می ماندم.

در یکی از آن روزها که مجبور بودم برای انجام کاری که به مشورت با استاد نیاز داشتم، در منزل ایشان بمانم، تا حدودی به رمز و راز پرکاریشان پی بردم.

ایشان سه میز در خانه داشتند. روی یک میز سرمقاله های چیستا ، دانش و مردم و نوشته هایی برای نشریات دیگر را در حدود یک ساعت می نوشتند . پس از آن به میز دیگر که کارهای ترجمه  مثلا از روسی روی آن بود رجوع می کردند،  حدود یک ساعتی هم در آنجا کار می کردند و پس از آن به میز سوم که در کتابخانه ایشان بود می رفتند و مطالب تالیفی شان را در آنجا می نوشتند. ایشان پس از حدود یک ساعت کار در هر میز برای رفع خستگی ، فقط از یک میز، سر میز دیگر می رفتند و با انجام کاری جدید خستگی کار قبلی را از تن به در می کردند. از ایشان پرسیدم روزانه چقدر کار می کنید و ایشان فرمودند هرروز بین ۱۵ تا ۱۶ ساعت کار می کنند. در اینجا بود که پی بردم موفقیت فقط با تلاش و کوشش و پشت کار به دست می آید و هیچ گاه اتفاقی نیست.

صادقانه باید اعتراف کنم که با نویسندگان، مترجمان و هنرمندان بسیاری در عرصه نویسندگی سر کار داشته و دارم ولی هرگز در مقایسه با استاد کسی را نیافتم که در کار و تلاش با او برابری کند. متاسفانه این بزرگمرد در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ چشم از جهان فروبست.

 

سخنرانی دکتر اسفندیار اختیاری، نماینده ایرانیان زرتشتی

سخنرانی دکتر رستم خسرویانی، فرنشین انجمن زرتشتیان تهران

خانم آذر بلیوان

خانم افسانه غیبی

خانم مهسا زندیان

تکنوازی تار توسط فرزین دستان

دکتر ویدا ورهرامی

 

 

کانال خبررسانی تارنمای خبری تحلیلی زرتشتیان- برساد

اینستاگرام تارنمای خبری تحلیلی زرتشتیان- برساد