اشک چشمان مرا چشم تری می بیند

هر که بیدار بماند سحری می بیند

آنکه هشیار به راه است رهی می بیند

بهر تنهایی خود همسفری می بیند

 

قصه عشق مرا هیچ به فرهاد مگو

که ثمر دیده ز عشقش ثمری می بیند

 

ای اهورا مددی، آن گل بی خار کجاست

پس کی این نغمه سرا خوش سحری می بیند

 

جز من خسته که درویش ره عشق توام

چه کس از بی خبران، خوش خبری می بیند

 

چشم بگشا و ببین روشنی راه صفا

هر که پاک است به ره نیک بری می بیند

 

ماندم اندر ره عشقت که نگاهی بکنی

چشم پاک از نظرت، خوش نظری می بیند

 

برساد- رستم خسرویان(رخسار)