خانواده روانشاد ارباب سهراب کیانیان قریب به ۷۰ تا ۱۰۰ سال بسته ای امانتی را نسل به نسل نگهداشتند و بالاخره با کمک سازمان میراث فرهنگی استان یزد وارثان بسته را یافته اند.
مهندس مصطفی فاطمی، رئیس سازمان میراث فرهنگی استان یزد اخیرا در صفحه اینستاگرامش خبر از امانتداری قریب به ۷۰ ساله خانواده ارباب سهراب کیانیان می دهد، وی می نویسد:
«یک داستان واقعی از میراث معنوی یزدی ها همین حالا پیش گوش خودمان، زمانی که در خبرها خواندم که شهرداری زنجان تندیس از حاج حسن نعلچگر را به دلیل امانتداری ۴۵ ساله از یک دوچرخه ساخته، هویتی از همین جنس را در یک داستان دیگر این بار در یزد دیدم، حدود یک ماه قبل برای بازدید از یک خانه تاریخی وارد خانه ای شدم که گویی تاریخ در آن متوقف شده بود، خانه ارباب سهراب کیانیان رییس انجمن شهر یزد در دهه ۲۰، نوه اش که امروز مالک خانه است و چهل و چند سالی دارد پس از پایان بازدید سوالی پرسید که شما خانواده لاری را می شناسید، چون امانتی از اکبر لاری از پدربزرگم به پدر داده شده واز پدر هم به من و می خواهم اکنون که به ایران آمده ام تحویل خانواده اش دهم، با خانم لاری که در حال مرمت یک خانه تاریخی است تماس گرفتم و متوجه شدم اکبر لاری عموی اوست، پس از تماس های بعدی قرار شد یکی از فرزندان برای دریافت بسته بیاید، فردا فرزند اکبر لاری از آمریکا به یزد می آید تا بسته ای مهر و موم شده که قریب به ۷۰ سال به امانت مانده را تحویل بگیرد.
روایت طولانی شد امیدوارم درست ادا کرده باشم.»
در ادامه، خبر امانتداری خانواده زرتشتی توسط در دیگر شبکه های اجتماعی نیز بازنشر می شود و روز گذشته، سه شنبه ۲۱ اسفند، نیز خبرگزاری ایسنا گزارشی از نشست دو خانواده کیانیان و لاری برای تحویل بسته امانتی را منتشر می کند.
در این نشست نوه ارباب سهراب کیانیان که هم نام آن روانشاد است به همراه مادرش خانم کاوسی، حضور می یابند. ورثه علی اکبر لاری نیز به کوشش سازمان میراث فرهنگی جمع می شوند. ورثه آقای لاری از درگذشت پدربزرگشان در سفر به فرانسه و در سانحه تصادف می گویند، اتفاقی که در سال ۱۳۳۷ رخ داده است. اما پیش از باز شدن بسته شجره نامه خانواده لاری توسط خانم کاوسی بررسی می شود و مشخص می شود که یک علی اکبر لاری دیگر نیز وجود داشته و این احتمال هست که این بسته متعلق به وی باشد. با بررسی های انجام شده بازمندگان پیدا می شوند و با وجود فرستادن وکالت نامه، خانواده کیانیان اصرار می کنند که بسته با حضور همه وراث باز شود.
متن کامل گزارش ایسنا بدین ترتیب است:
«قصه از آنجا شروع شد که استاد «سهراب کیانیان» رییس انجمن شهر یزد بستهای را از «اکبر آقای لاری» دریافت کرد و قرار شد آن را به صاحبش تحویل دهد ولی این ماجرا یک قرن به درازا کشید…
به گزارش ایسنا – منطقه یزد، قریب یک قرن از این جریان گذشته و حالا «سهراب کیانیان» نوه همنام این امین یزدی، از کشور دیگری برای تحویل این امانت به یزد آمده و با تلاشهای میراث فرهنگی، خانم «مینا لاری» که فرزند اکبر لاری است را پیدا کرده است.
همگی دور یک میز در محل میراث فرهنگی استان یزد جمع شدهاند و مینا که از آن سوی دنیا برای دریافت این بستهی مهر و موم شده به یزد آمده، سوی دیگر میز نشسته و در حالی که دغدغه و کنجکاوی در چشمهایش موج میزند، دستهایش را به هم میکشد و از خبری که حدود یک ماه پیش، او را به اینجا کشانده میگوید و منتظر است تا آقای کیانیان و مادرش از راه برسند.
در این میان «نیلوفر امامی» دختر عموی مینا و یک همراه دیگر هم حضور دارند و هر یک پیشبینی میکنند که شاید این بسته حاوی یک نقشهی گنج، وقف نامه و شاید یک لیست پر از اسامی بدهکاران پدر مینا باشد.
بالاخره کیانیان، مادرش و یک همراه دیگر با کیف چرمین مشکی از راه میرسند و پس از خوشآمدگویی، دور میز مینشینند.
برق کنکاوی در چشمهای تمامی حضار موج میزند و همه برای تحویل و باز شدن بسته لحظهشماری میکنند، بستهای که شاید بیش از ۷۰ سال نسل به نسل در دستان خانواده کیانیان چرخیده تا به صاحبش برسد.
بعد از تمام حرفهایی که از دور این میز رد و بدل میشود؛ کیانیان و مادرش خانم «کاوسی» پس از مرور شجرهنامه به یک «علی اکبر لاری» دیگری برمیخورند و حالا که دو نفر با این عنوان در شجره نامه وجود دارند، شبهه ایجاد میشود، انگار پای وراث دیگری نیز به این میان باز میشود.
خانم کاووسی که مصمم است در صورت نبودن وراث دیگر، بسته را تحویل نمیدهد، شجره نامه را دست به دست میکند.
«سید مصطفی فاطمی» مدیر کل میراث فرهنگی استان یزد که ماجرای این میراث را جویا میشود از «مینا لاری» اطلاعات دقیقتری را جویا میشود.
در این بین «سهراب کیانیان» میگوید: پدر بزرگ من سال ۱۳۲۷ فوت کرده و این امانت را برای من بجا گذاشته است و در حالی که خواندن خط «سیاق» روی بسته، وقتگیر و سخت بود، متوجه نام آقای لاری شدم و به دنبال صاحبانش گشتم.
«مینا لاری» در ادامه سخنان کیانیان اظهار میکند: پدر من، یک تاجر بود و مدام در مسافرت به ویژه در کشورهای خارجی به سر میبرد، به احتمال زیاد این امانت را بجا گذاشته است، اما او در جوانی و در حالی که من کمتر از ۲۰ سال سن داشتم، بر اثر تصادف در فرانسه درگذشت و از این رو به نظر میرسد که این امانت را بعد از سفری که داشته به آقای کیانیان سپرده و سال ۱۳۳۷ نیز متوفی شده است.
«نیلوفر امامی» دختر عموی مینا لاری هم از ماجرای تجارت و سپس نقل مکان کردن خانوادهاش از یزد به مشهد و سپس نجف یاد میکند و در ادامه سخنان خود، بازگشت مجدد به تهران و رفت و آمدهایی که به یزد داشته است را بازگو میکند.
وی تنها شاهد را سند خانهای میداند که در سال ۱۳۲۱ به نام فرزندان این خانواده ثبت شده ولی حالا که پای وراث دیگری در میان است، همه مات و مبهوت به بسته کوچک و خاکی رنگ که در پارچهای قدیمی پیچیده شده است، مینگرند.
مینا از دختر دیگری که احتمالاً ورثه این بسته است نیز یاد میکند و میگوید: «فریده» که اکنون ساکن تهران است و نوه همان «علی اکبر لاری» دیگری است که احتمال دارد صاحب این بسته باشد.
او اضافه میکند: پدر بزرگ من قبل از آن که او را ببینم، از دنیا رفته و جز من نوه دیگری در قید حیات ندارد اما او یک تاجر ساکن یزد بوده که به کشورهای خارجی هم سفر نمیکرده است.
حالا نیلوفر که تنها فردی است که با «فریده لاریان» معروف به «لاری» ارتباط دارد به او زنگ میزند و هر چند که همه برای خبر دادن این موضوع غیرمنتظره هماهنگ میکنند، گوشی را به مینا میدهد.
مینا پس از معرفی و احوالپرسی با «فریده لاریان»، ماجرا را برای او تعریف میکند و فریده هم که پدربزرگی با عنوان «علی اکبر لاری» داشته، احتمال میدهد این بسته متعلق به اوست!
مینا که به گفته خودش از داشتن مهر «اکبر آقا»ی پدرش چیزی به خاطر ندارد و تنها میداند که پدرش را به عنوان «اکبر آقا» میشناختند به فریده میگوید: آیا پدر بزرگت مهری با عنوان «اکبرآقا» داشته؟
فریده که احتمالاً پدربزرگش را حدود ۹۰ سال پیش از دست داده است، میگوید: هر چند من در آن زمان به دنیا نیامده بودم اما به خاطر دارم که پدربزرگم مهری داشته و هر چند که به دلیل گسترهی فامیلی لاریها شناسنامهاش را با عنوان «لاریان» میگیرد اما با عنوان فامیلی لاری شناخته میشده است و این فرد عموی پدربزرگ مینا است.
وی همان لحظه اطمینان میدهد که کاملاً به مینا اعتماد دارد و میتواند از طرف او، بسته را دریافت کند و برای او ببرد اما خانم «کاوسی» مخالفت میکند و معتقد است که این بسته باید به صاحب اصلی یا در حضور هر دو باز شود چرا که احتمالا با بازشدن بسته صاحبش هم مشخص خواهد شد.
فریده که مطمئن است نمیتواند به یزد بیاید، اطمینان میدهد که آنها میتوانند بسته را باز کنند، شاید به میراث یزد نیز کمکی شود اما باز هم خانم کاوسی و پسرش کیانیان معتقدند که باید تضمینی وجود داشته باشد.
قرار بر این میشود که «فریده لاریان» به صورت کتبی به «مینا لاری» دختر داییاش وکالت بدهد تا او بتواند بسته را باز کند و تصویر آن را از طریق پیامرسان در شبکه مجازی ارسال کند تا خیال همگی راحت شود.
وجود دو «علی اکبر لاری» که در زمانهای متفاوتی میزیستهاند، احتمال قدمت بسته را نیز بیشتر میکند ولی با وجود وکالتنامهای که ارسال شده و قراردادی که با حضور شاهدان منعقد میشود، خانم کاوسی معتقد است بسته باید در حضور هر دو وراث باز شود.
حالا که برق انتظار یک قرن این دو خانواده و حضار، کمرنگتر شده، به تعریف خاطره و آشنایی بیشتر میپردازند و پیشنهاد میشود حالا که خانواده کیانیان هم در تهران هستند، این بسته به تهران و منزل «فریده لاریان» برده شود و تمام افراد باز هم دور هم جمع شوند تا تکلیف بسته مشخص شود.
هر چند که یک قرن انتظار در تمامی این چشمها خلاصه شده اما «مینا لاری» نیز از بودنش تا هشتم فروردین در ایران میگوید و اینکه، بهتر است بسته در حضور «فریده لاریان» باز شود.
«فریده لاریان» که دوباره تماس گرفته تا بداند حالا که بسته باز شده، داخل آن چه بوده است؟!، با تعجب متوجه تصمیمگیری نهایی میشود و در نهایت او نیز با بقیه توافق میکند که قبل از عید، همدیگر را ملاقات کنند اما او دغدغه پیدا کردن فردی را دارد که بتواند خط سیاق را بخواند.
حالا که شاهدان، قرارداد «سهراب کیانیان» را امضا کردهاند، بسته به «مینا لاری» تحویل داده میشود مشروط بر این که در حضور تمام شاهدان و «فریده لاریان» گشوده شود لذا شمارههای همراه یک دیگر را میگیرند تا بتوانند هم وعده شوند.
«سید مصفی فاطمی» که احتمال میدهد در این بستهی نرم که ظاهراً در آن اوراق یا اسناد قرار دارد، سفتهای متعلق به همان زمان باشد، میگوید: سفته، سندی بوده که در آن دوران به این شکل مهر و لاک شده منتقل و به امانت سپرده میشده است و در حال حاضر نمیتواند ارزشی ریالی داشته باشد اما از نظر تاریخی و معنوی بسیار با ارزش خواهد بود.
حالا که شاید ۷۶ سال یا یک قرن از عمر این بسته گذشته است، ترجیح داده میشود تا باز هم با حفظ شرط امانتداری و برای رعایت حقوق ورثه صبر کنند تا این بسته در حضور وراث باز شود و به این ترتیب، همگی شاد و خوشنود از هم خداحافظی میکنند.
این رویداد که شاید در بردارنده جریان امانتداری یک یزدی تا سه نسل است، در گذشته نیز در شهر زنجان اتفاق افتاده و شبیه ماجرای مردی است که ۴۵ سال امانتداری یک دوچرخه را بر دوش کشیده است.»




میلاد
تاریخ : ۲۳ - مرداد - ۱۴۰۲امانتداری خیلی خوبه ولی چه اصرار مسخره ای داره نویسنده که بیخود و بی جهت از لفظ یک قرن استفاده کنه!!! ۷۶ سال ۷۶ ساله نه یک قرن اینو بچه دبستانی هم میدونه یک قرن ۱۰۰ ساله