آیین پرسه روانشاد دکتر پرویز مهربان وخشوری، فرنشین گردش ۱۲ انجمن زرتشتیان کرمان برگزار شد.
آیین پرسه روانشاد دکتر پرویز وخشوری، پسین پنجشنبه ۲۰ تیر ماه در تالار آتشکده کرمان و با اوستاخوانی موبدان فرهنگ فلاحتی و فریدون هرمزدی انجام شد.
دکتر پرویز مهربان وخشوری، در سن ۷۶ سالگی، روز ۱۷ تیر ماه ۹۸ در کانادا چشم از جهان فروبست.
در مراسم پرسه آن روانشاد، سیروس نیکبخش فرنشین انجمن زرتشتیان کرمان به سخنرانی پرداخت و پیام آرامش باد دکتر اسفندیار اختیاری، نماینده ایرانیان زرتشتی را اعلام کرد. سپس ماندانا طهمورسی زاده، هموند هیات مدیره انجمن زرتشتیان کرمان به سخنرانی پرداختند.
ماندانا طهمورسی زاده در سخنانش به بخشهایی از فعالیتهای اجتماعی دکتر وخشوری برای جامعه زرتشتیان کرمان در فاصله سالهای ۵۹ تا ۶۳ بدین ترتیب اشاره کرد:
«گردش های امروزه انجمن از سال ۱۳۳۳ شماره گذاری شده اند هرچند قبل از این سال بیست دوره انجمن زرتشتیان کرمان فعالیت داشته است
تا قبل از گردش ۱۲ کارها به صورت سنتی انجام می گرفت و انجمنها به صورت سلیقه ای اداره می شدند مهمترین مسئله اینکه شفافیت کافی وجود نداشت و گزارشی نیز ارائه نمی شد دکتر وخشوری منتقد این امر بود و به پیشنهاد مردم وارد انجمن می شود
گردش ۱۲ انجمن زرتشتیان کرمان با ریاست ایشان در سال ۱۳۵۹ آغاز به کار می کند این زمان اوایل انقلاب هست که اوضاع کشور هنوز پایدار نیست و ادارات و نهادها مرکزیت ندارند جنگ تحمیلی نیز آغاز می شود.
در این شرایط سخت دکتر وخشوری کار را آغاز می کند وابتدا بر روی داشته ها تمرکز می کند تا این زمان مدارکِ املاک و موقوفات انجمن در کارتن و در زیرزمین مدرسه ایرانشهر نگهداری می شدند وی با کار شبانه روزی این مدارک را مطالعه و تفکیک می کند و بدین ترتیب بایگانی به شیوه مدرن آنروز را برای انجمن پایه گذاری می کند
دفاتر ثبت خریداری می شوند و از املاک ولوازم انجمن به صورت کامل لیست برداری انجام می گیرد و سرانجام اولین گزارش مکتوب املاک و موقوفات انجمن را ارائه می دهد.
کار وی اصلا ساده نیست چون متاسفانه مغرضانی از داخل جامعه یا برای حفظ برخی منافع خود ویا از سر نا آگاهی با او مخالفت کرده و بازار شایعه های کثیف را داغ می کنند.
دکتر در مجمع پیشنهاد ایجاد گروه بازرسی را می دهد و مردم پنج نفر را جهت بازرسی موقوفات انتخاب می کنند.
با تلاش فراوان دکتر گام بزرگ احیا و ساماندهی موقوفات شکل می گیرد در سال ۱۳۶۲ نخستین گهنبار موقوفه براساس موقوفه کابلی خوانده می شود.
مدارس زرتشتی با قوانین جدید پس از انقلاب به آموزش و پرورش واگذار شده اند با تلاشهای دکتر قرارداد اجاره برای مدارس بین انجمن و آموزش و پرورش تنظیم می گردد
برای صدور کارت شناسایی زرتشتی برای همکیشان کرمانی برنامه ریزی می نماید و نخستین کارت شناسایی زرتشتی برای روانشاد موبد کیخسرو موبد شاهی در بهمن ۵۹ صادر می شود
در سال ۱۳۶۰ زلزله مهیب کرمان آسیب جدی به تمامی اماکن و زیارتگاههای زرتشتی وارد می کند آتشکده آتشکده دولتخانه آرامگاه سروشیان زیارتگاهها همه اسیب می بینند و دکتر باهمتی بلند و بی هراس از مشکلات و بی تفاوت به شایعات مغرضان تمامی این اماکن را بازسازی می کند
این خواست اهورامزدا برای جامعه زرتشتی کرمان است که در بحبوحه این مشکلات مردی با توان و قدرت دکتر وخشوری سکاندار جامعه است و با همت وی جامعه محافظت می شود
در سال ۱۳۶۱از مناطق جنگزده بازدید نموده و کمکهای مردمی زرتشتیان کرمان برای جبهه ها و مناطق جنگزده را جمع آوری کرده وآنها را با ۶ وانت ارتشی ارسال می کند
قدرت روحی و توانایی فکری عظیم این مرد به گونه ای است که در تمام زمینه ها برای جامعه همکیش برنامه ریزی کرده و پیشرفت ایجاد می کند
در سال ۱۳۶۱ کتابخانه های مختلف زرتشتیان از جمله مهشید مزدایی ایرانشهر بانو زریاب و کوروش وخشوری برادر روانشاد دکتر را متمرکز کرده و کتابخانه مرکزی انجمن را راه اندازی می نماید
با کمک روانشاد مهران غیبی اشیا ی قدیمی اماکن زرتشتی را جمع آوری کرده و اولین موزه زرتشتیان کرمان را راه اندازی می نماید
تمامی جشنهای زرتشتی برگزار می شوند و از اساتید برجسته دانشگاه برای سخنرانی ها دعوت به عمل می آید
از اساتید و کارگردانان صدا و سیما برای آموزش همکیشان علاقه مند دعوت به عمل آورده و تئاتری حرفه ای به نام ستاره زرین برای جشن زایش اشوزرتشت اجرا می شود که تماشاگرانی از دیگر شهرها نیز دارد و بدلیل استقبال در هفتم فروردین نیز این تئاتر تکرار می شود
اولین فراخوان عمومی برای خانه دار کردن همکیشان کرمانی از طریق تفکیک و واگذاری زمینهای موقوفه را انجام میدهد
از استاد جنیدی برای آموزش خط پهلوی و دین دبیره وشاهنامه خوانی دعوت به عمل می آورد
بی گمان توانایی روانشاد بزرگوار دکتر وخشوری بی مانند بوده است و به حق باید گفت
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید»
همچنین در بخش دیگری، نیز در مورد زندگی نامه دکتر وخشوری بدین ترتیب توضیحاتی ارائه شد:
«درود بر دانایی بزرگ هستی بخش او که آفرید چنان که خواست و بدارد چنان که خواهد و پایان دهد چنان که داند.
من امروز میخواهم از بزرگ مردی سخن بگویم که فقر و سختی را به توانمندی و تدبیر گره زد.مردی که کودکی و نوجوانیش در همین کوچه پس کوچه های آتشکده گذشت. با عشق در دل خانواده در کنار پدر و مادری عاشق آشنا شد و با وقف زمانی آشنا شد که یارانه آموزشی او و هم کلاسی هاایش آرام و بدون منت از آتشکده پرداخت میشد. پس از درگذشت پدرش پرویز شانزده ساله ماند و خانواده ای هفت نفره که باید اداره میشد. تردید بین کار و درس در جانش پا گرفت اما به راهنمایی بزرگی در هازمان زرتشتی کار کردن را به خواهر سپرد و او تصمیم به تحصیل گرفت . تصمیمی سخت که هنوز دیوارها ی کوچه آتشکده و آجرهای ساختمان آتش آن را به یاد دارند .خلاصه نویسی های او روی آجرها باقی مانده اما بیرحمانه خودش دیگر نیست تامرور کند. با تلاشی بی نظیر پسرک کوچه ی آتشکده پزشکی حاذق شد. اصفهان را ،دوری از خانواده را و اختلاف طبقاتی تلخ را تجربه کرد. در پایان تحصیلش پیشنهاد شد که فوق تخصص را در آمریکا بگذراند یا در اصفهان استاد دانشگاه باشد اما دلش او را روانه زادگاهش کرد. بازگشت تا به من و کرمانیانی چون من بیاموزد که با کوشش، میتوان آرزوها را به واقعیت بدل کرد. او با تدبیر و امید به بهبود ، به هازمان و شهرش باز گشت. متخصص داخلی توانمندی که بخش دیالیز را با خود به شهر آورد. بیماران زیادی از دانشش آرامش گرفتند و او شد نام آور کرمان زمین. دلش خوش بود که بیمارانش میگویند خدا پدر و مادرش را بیامرزاد و این گفته ها ادای دینی بود به پدردرگذشته و مادر مهربان.
مادری که پرستاری قدیمی وکارکشته بود و عارفی توانمند که در کنار اوستا و حافظ عشق را به همه آموزش میداد فرزندان در گیر زندگی، نوه ها، همسایه ها و بینوایان که از دست او نان میگرفتند. این توانمندی به پرویز هم رسید. حالا نوبت هازمان بود جایی که وقف گم شده بود و توانگرانی بی رمق با منت بر هازمان خدایی میکردند او و همکلاسی های درس خوانده ی قدیمی در کنار هم جمع شدند تا انجمن را متحول کنند. با یاری آنها موقوفات خاموش دوباره روشن شد یارانه ها جان گرفت. آوازه زرتشتیان دوباره در شهر پیچید. و این شد اسباب زحمت دشمنانی که بزرگ شدن دیگران به چشمشان خار بود. قبل از مراسم سخنرانی عمومی و جشن پرده سالن آتشکده به آتش کشیده شد و تهدید و شب نامه به خانه اش رسید. تهدید فرزندان دل همسرش را لرزاند اما او با شکیبایی و توانمندی به یاری همسرش جوانمردانه ایستاد و دگرگونی و رشد را سبب شد.
شاید جوانان هازمان ،کنار حوض آتشکده را به خاطر نداشته باشند ساختمانی کاهگلی و آشفته که ثروت جامعه در آنجا خوابیده بود. پرونده های موقوفات از زیر خروارها خاک بیرون کشیده شد گرچه به مذاق عده ای خوش نمیامد اما باغهایی که با چند تومان ناقابل ، سالهای سال به اجاره بودند پیدا و زنده شد . آنچه از آن اتاق ها بیرون آمد اساس موزه ای شد که هنوز دز آتشکده پابرجاست. اما نخست جایش در ساختمان احیا شده ی کنار حوض بود. خانواده ی او بسیج شد تا وسایل موزه آماده و پاکیزه شود در این مسیر قرار بود دو همراهش در اثر برق گرفتگی آسیب ببینند اما به گفته ی او به خیر گذشت دست خیر تنها نمی ماند.
پرویز از جانش ثروتش زمانش و حتا خانواده اش گذشت تا هازمان را سربلند بدارد. الگوی کودکی من به خواب ابدی رفته اما با او پیمان میبندم که در راهش استوار بایستم. دانش بیاموزم با مهر عجین کنم و آن را خرج جامعه ای کنم که باورش دارم. من در راهت خواهم ماند و فرزندانم را نیز به این راه آشنا خواهم کرد . ای بزرگ رویاهایم در آرامش بخواب. جایت سبز.
بر روان پاک همه ی پاکان نیکان و برگزیدگان ایران زمین از کیومرث تا به سوشیانت درود باد»



















