از برت رفتم تو دانی من چقدر تنها شدم

رفتم و از هجر تو من واله و شیدا شدم

اشک چشمانم ندیدی همچو سیلی شد روان

دانی از هجران تو من راهی دریا شدم

موج دریا هر طرف من را بسویی می کشاند

قایق چوبی شکست و غرق در دریا شدم

عاقبت آن موج دیگر آمد و من را ببرد

سوی ساحل بار دیگر یکه و تنها شدم

اندرین شهر غریب درد دلم با کی بگم

هر طرف رو  افکنم بینند پر از غوغا شدم

من که می لرزم در این شهر و ندارم مونسی

وای اگر پیشم نیایی من تبه از پا شدم

باز گرد بر کوی من بر دل نشین آرام جان

چون تویی آرام جان عاشق به تو تنها شدم

دین و دل بردی ز کف آرام جانم گو سخن

من همایونم عزیز جان و دل تنها شدم

همایون همافر