مشخصات کتاب:

شازده کوچولو. آنتوان دوسنت‌اگزوپه­ری. ترجمه احمد شاملو. تهران: نشر نگاه، ۱۳۷۶ (چاپ شانزدهم: ۱۳۸۹).

معرفی کتاب:

بزرگترها گفتند نقاشی را بگذار کنار، حواست را بیشتر جمع جغرافی و تاریخ و حساب و دستور زبان کن! بزرگترها برای شناخت افراد می‌پرسند چند سالش است؟ چنا تا برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر حقوق می‌گیرد؟ و … بزرگترها عاشق عدد و رقم‌اند. آدم‌ها هیچ وقت جایی را که هستند خوش ندارند. انگار این‌ها لازمهٔ بزرگسالی است. انگار بزرگسالی با مفاهیمی عجین شده است که شاید منطقی به نظر برسد اما لزوماً منجر به شادی نمی‏شود. شازده کوچولو با پرسش‌گری ازبزرگترها و کارهایشان، آدم‌ها را به چالش می‌کشد.

شازده کوچولو اثری از آنتوان دوسنت‌اگزوپری، نویسنده و خلبان اهل فرانسه، است که اولین‌بار در سال ۱۹۴۳ منتشر شد. در سال ۱۹۳۵ هواپیمای سنت‌اگزوپری دچار سانحه‌ای می‌شود که او همین را دستمایهٔ خلق کتاب شازده کوچولو کرده است. در این داستان سنت‌اگزوپری به شیوه‌ای سورئالیستی (فراواقع‌گرایی) به بیان فلسفهٔ خود از دوست داشتن، عشق و هستی می‏پردازد.

کتاب داستان خلبانی را روایت می‏کند که هواپیمایش دچار نقص فنی شده است و به‏ناچار در بیابان فرود می‏آید. پس از فرود، خلبان با پسر کوچکی (شازده کوچولو) آشنا می‌شود که از سیارکی به نام ب۶۱۲ برای اکتشاف اخترک‌های دیگر آمده است. شازده کوچولو از گل سرخ محبوبش، سفرهایش به اخترک‌های دیگر، روباهی که در زمین ملاقات کرده است و … با خلبان سخن می‌گوید. درنهایت شازده کوچولو زمین را به مقصد اخترکِ خانه‌اش ترک می‌کند.

شازده کوچولو با فروش بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه، یکی از پرفروش‌ترین کتاب‏های تاریخ محسوب می‏شود. این کتاب که به بیش از ۲۵۰ زبان و گویش ترجمه شده است، ترجمه‌های متعددی نیز به زبان فارسی دارد. شاید در نگاه اول به نظر برسد این کتاب برای کودکان نوشته شده است، اما شاهکار اگزوپری برای هر سنی خواندی و جذاب است.

یک بخش از کتاب:

در ادامه بخشی از این کتاب را با هم می‌خوانیم:

«روباه گفت: خدا نگهدار! …. و اما رازی که گفتم خیلی ساده است: جز با چشم دل هیچی را چنان که باید نمی‏شود دید. نهاد و گوهر را چشم سَر نمی‏بیند.

شهریار کوچولو برای آن که یادش بماند تکرار کرد: نهاد و گوهر را چشم سر نمی‏بیند.

– ارزش گل تو به قدرِ عمری است که به پاش صرف کرده‌ای.

شهریار کوچولو برای آن که یادش بماند تکرار کرد: – … به قدر عمری است که به پاش صرف کرده‌ام.

روباه گفت: – آدم‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زنده‌ای نسبت به آنی که اهلی کرده‌ای مسئولی. تو مسئول گُلتی …

شهریار کوچولو برای آن که یادش بماند تکرار کرد: – من مسئول گُلمم.»