مشخصات کتاب:
قدرت عادت. نوشته: چارلز داهیگ. ترجمه: مصطفی طرسکی و معصومه ثابت قدم. تهران: نشر نوین، ۱۳۹۳.
معرفی کتاب:
آیا می دانستید احساس سوزش ملایمی که خمیردندان در دهان ایجاد می کند برای عادت دادن شما به استفاده از آن است؟ آیا می دانستید در هنگام ورود به فروشگاه های بزرگ نخست سمت راست خود را می بینید؟
قدرت عادت، کتابی است خواندنی در مورد بخش عمده ای از رفتارهای انسانی، یعنی عادت. اینکه چه ساعتی از خواب برخیزیم و یا اینکه چه کارهایی پس از برخواستن از خواب انجام می دهیم بیش از آنکه نشانه تفکر باشد از روی عادت صورت می گیرد. در نخستین فصل های کتاب داستان واقعی مردی بازگو می شود که بخش عمده ای از مغز خود را به علت بیماری از دست داده است، او نمی تواند حتی سن خود را به یاد بیاورد و اگر خیابانی نزدیک خانه اش رها شود، نمی تواند به خانه اش باز گردد با این حال با حفظ بخش کوچکی از مغزش که چرخه عادت را شکل می دهد، می تواند هر روز از خانه بیرون برود و ورزش کند، غذا بخورد و سالها زندگی خود را ادامه دهد.
بخش دیگری از کتاب را که بخوانید در می یابید شرکت های تجاری چگونه چرخه عادت را در ما رواج می دهند، فروشگاه های بزرگ چگونه برای خرید بیشتر اجناس خود را می چینند و حتی اعتیاد به مواد مخدر و الکل چگونه شکل می گیرد. این کتاب به شما کمک می کند تا یکی از بزرگترین ویژگی های انسانی خود را بشناسید و بتوانید آنرا در زندگی خود به کار بگیرید. بخش دیگری از این کتاب به عادت های اجتماعی و چرا یک اعتراض ساده، همگانی می شود می پردازد.
آخرین بخش های کتاب به نحوه استفاده و شکل دادن عادت های جدید و نیز به این موضوع که آیا ما مسئول عادت های خود هستیم یا خیر می پردازد.
قدرت عادت نوشته چارلز داهیگ در سال ۲۰۱۲ است. این کتاب بیش از یک سال در صدر کتاب های پر فروش مجله نیویورک تایمز قرار داشت و دانشگاه هاروارد آن را جز پر تاثیرترین کتاب ها برای مدیران دانست. این کتاب در ایران توسط نشر نوین با ترجمه مصطفی طرسکی و معصومه ثابت قدم به فارسی برگردانده شد. نسخه چاپی این کتاب ۳۲۷ صفحه ای را می توانید با قیمت ۱۸ هزار تومان از بازار کتاب و نسخه الکترونیکی آنرا در اپلیکیشن طاقچه با قیمت ۴۸۵۰ تومان تهیه کنید.
بخشی از کتاب:
احساس ترحم نسبت به خودش برای یک لحظه کوتاه از او فاصله گرفت. او فکر کرد نیاز به یک هدف در زندگی دارد، چیزی که برای آن کار کند.
بنایراین در حالی که در تاکسی نشسته بود، تصمیم گرفت به مصر برگردد و کویرپیمایی کند. لیزا می دانست که این فکر احمقانه است. او تناسب اندام نداشت، اضافه وزن داشت و هیچ پولی در بانک نداشت. حتی اسم بیابانی را که به آن نگاه می کرد نمی دانست و یا اینکه آیا اصلا این سفر امکان پذیر است یا خیر. با این حال، هیچ کدام از اینها مهم نبود. او نیاز به چیزی داشت که بتواند بر روی آن تمرکز کند. لیزا تصمیم گرفت یک سال به خودش فرصت بدهد تا آماده شود. او مطمئن بود که برای اینکه از این سفر را به سلامت به پایان ببرد، می بایست از چیزهایی بگذرد. به خصوص می دانست که باید سیگار را ترک کند.
وقتی لیزا یازده ماه بعد بالاخره به آن صحرا رفت – البته در یک تور با تجهیزات کامل و به همراه شش نفر دیگر- کاروان با خود مقدار زیادی آب، غذا، چادر، نقشه، سیستم های مکان یابی و رادیوهای دو طرفه داشت که باعث می شد دود کردن یک کارتن سیگار هم تاثیری بر روی او نداشته باشد.
ولی لیزا در تاکسی این را نمی دانست. و از نظر دانشمندانی که در آزمایشگاه بودند، جزییات کویرنوردی او بی ربط بودند. چون به دلایلی، کم کم درک می کردند یک تغییر کوچک در احساس آن روز لیزا در قاهره – این باور محکم که او باید سیگار کشیدن را ترک کند تا به هدفش دست یابد- باعث شروع یک سری تغییرات شده بود که نهایتا به همه بخش های زندگی او تسری می یافت. در طول شش ماه بعد، او دویدن نرم را جایگزین سیگار کشیدن کرد، و این کار به نوبه خود چگونگی غذا خوردن، کار کردن، خوابیدن، پس انداز کردن، برنامه ریزی برای روزهای کاری، برنامه ریزی برای آینده و غیره را تغییر داد. او شروع به دویدن به اندازه نصف مسافت ماراتون و بعد یک ماراتون کامل کرد. به دانشگاه برگشت، خانه خرید و نامزد کرد.


