خدامراد پارسی مهر از پانزدهمین همایش مانتره، تاکنون در بخش و رده های مختلف این همایش حضور داشته است و مقام های مختلفی را کسب کرده است.

او چند سالی است که به عنوان یکی از اعضای گروه گاتهاپویان به آموزش دین دبیره و اوستاخوانی به شرکت کنندگان یزدی می پردازند و همچنان نیز به عنوان شرکت کننده در همایش مانتره حضور دارد. گفتگوی سایت برساد را با این شرکت کننده پیشکسوت و استاد پرتلاش همایش مانتره در ادامه مطلب بخوانید:

معرفی:

خدامراد پارسی مهر هستم متولد سال ۱۳۷۷ و از کلاس اول دبستان حروف دین دبیره را زیر نظر روانشاد خانم شهزادی فرا گرفتم.

سابقه در مانتره:

از مانتره ۱۵ در بخش اوستاخوانی و گاتاشناسی شرکت کردم و تاکنون در بخش های اشتود سپنتمدگات، کل گاتها، ازبرخوانی گروه ۱ و از برخوانی گروه ۲ مقام آورده امم .

خالی از لطف نیست که بگوم همیشه روانشاد خانم شهزادی تاکید بر شرکت و حضور در مانتره برای روشن نگه داشتن کلام مانتره را داشت و هیچ وقت ما را برای مقام آوردن ترغیب نکرده و حتی اگر در دوره مقدماتی قبول نمی شدیم و به مرحله نهایی که اردو در کنار همایش داشت راه پیدا نمی کردیم. برای افراد یزدی که در مانتره شرکت کرده بودند، پیک نیک یک روزه ای برگزار می کرد، و همه شرکت کنندگان، چه کسانی که به همایش پایانی راه پیدا کرده بودند و چه آنهایی که راه نیافته بودند، در این پیک نیک حضور داشتند

تعریف مانتره:

سئوال شما مثل این است که بخواهم طعم سیب را برایتان توضیح بدهم؛ هرچقدر بگویم که ترش و آبدار و یا شیرین هست تا آن سیب را مزه نکنید متوجه خوشمزگی اش نمی شوید. همایش مانتره هم همین است. خیلی زیباست، خیلی حس خوبی دارد که ببینید از تمام سنین، از بچه ۳ ساله تا فردی ۴۰ ساله؛ دختر و پسر در کنار هم در این همایش با ذوق شرکت می کنند و در کنار هم قراردارند و برای پیشرفت و رشد همدیگر گام بر می دارند و هدفی مشترک دارند.

شرکت کنندگان مانتره رو به افزایش یا کاهش؟

متاسفانه به شدت رو به کاهش است و خصوصا بعد از کرونا اکثر افراد شرکت نکردند، به یاد می آورم که تعداد نفرات به اندازه ای بود که در خوابگاه پسران(سالن بزرگ مارکار) برای خوابیدن، جا نبود و برخی روی سن می خوابیدند و باید سریع تشک می انداختیم که جا داشته باشیم.

پیشنهاد برای فراگیری بیشتر مانتره:

همانطور که می دانید جامعه و نسل در حال عوض شدن هست و یکی از اصل های دین زرتشتی فرشگرد یا تازه بودن هست و مثلا منِ ۲۴ ساله نمی توانم برای بچه های ۱۰ تا ۱۲ ساله که بخش عمده مانتره رو تشکیل می داده برنامه ریزی کنم. چون باید اول بچه دهه نودی باشم، نه بچه دهه هفتادی و سپس بدانم که در این سن یک کودک یا نوجوان به چه چیزی نیاز دارد. تا بتوانم در کنار سرگرمی تغییر و تاثیر مثبتی در زندگیش هم داشته باشم، چون مانتره در زندگی آدمها جاری است.

نکته دیگر اینکه، هر دوره اعضای محترم کانون دانشجویان جدید می شوند و قاعدتا خیلی از افراد جدید، در مانتره حضور نداشته اند و شاید انچه که باید درک بشود و انجام بشود را نمی دانند و ای کاش از تجربیات افراد گذشته کانون و یا کسانی که با مانتره اشنایی دارند استفاده کنند تا حداقل مشکلات و کسری های گذشته تکرار نشود.

داوری مانتره:

مسلما هر داوری تجربه و سخت گیری های خاص خودش را دارد و من همیشه به قضاوتشان احترام گذاشته و می گذارم؛ البته متاسفانه حواشی و ناعدالتی هایی وجود داشته که باعث به وجود آمدن دلخوری شده است و برخی شرکت کنندگان را دلسرد کرده و دیگر در همایش مانتره شرکت نکرده اند. یادمون نرود که هدف چیز دیگری هست و هدف اصلی را نباید فدای اینجور چیزها کرد. من از ده به داوران اوستاخوانی نمره هفت و نیم را می دهم.

در مورد داوران گاتاشناسی، باتوجه به اینکه به اندازه ای که در اوستاخوانی شرکت کردم، در گاتهاشناسی نبودم و رشته اصلیم اوستاخوانی است. اما با توجه به چیزهایی که دیدم و شنیدم حواشی آن به اندازه داوران اوستاخوانی نبوده است. چون خودم انچنان در این رده شرکت نکردم؛ امتیازی به داوران نخواهم داد تا سوتفاهمی بوجود نیاید.

سابقه شرکت در گاتاشناسی:

سابقه خیلی خیلی کمی در گاتهاشناسی دارم، نخستین باری که شرکت کردم، امتیاز لازم برای راهیابی به مرحله نهایی را به دست نیاوردم. بنظرم هر رده ای سختی و جذابیت و مخاطب خاص خودش را دارد و قابل مقایسه نیست؛ اما در کل این علاقه و عشق درونیِ آدمی است که باعث می شود از این سختی ها گذر کند.

از نظر منِ خدامراد مقاله جذاب تر هست زیرا به معلومات و اطلاعات هر فرد اضافه می شود و همچنین کنکاش بین ارائه دهنده و داورها هم زیبا است.

بهترین لحظه مانتره ۳۰ :

شادی و لبخند رضایت بچه ها از مانتره.

هیچ لذتی بالاتر از این نیست که بچه ها و خانواده ها  اعتماد کنند و بچه هایشان را بفرستند مانتره و نتیجه رضایت بخشش را ببینند.

کاستی که در مانتره ۳۰ خیلی به چشم آمد:

مسلما برگزاری حضوری مانتره بعد از چند سال برگزاری به صورت مجازی و عوض شدن اعضای کانون؛ کاستی و نواقصی دارد. از نظر من می توان گفت که همایش خوب بود و اگر بخواهم خیلی ریز بشوم؛ چیزی که بیشتر به چشم می خورد عدم هماهنگی بین بعضی کمیته ها و همچنین برنامه ریزی نادرست برای مسابقه ها بود که البته به گفته کانون چاره ای نبود؛ اما در نهایت درست نبود، چون تلاش و زحمات بچه ها بی نتیجه می شد.

کار استادان سخت تر است یا داوران؟

صد در صد استادان، به غیر از اینکه خانواده ها به استادان اعتماد می کنند و بچه ها را به مانتره می فرستند و همچنین بجز اینکه باید همراه و پشتیبان بچه ها در طول مسابقه ها باشند؛ باید مشکلاتی که از نظر داوری برایشان پیش می آید و یا هرچیز دیگری را تحمل کنند و برای بچه ها راه حلی بیاندیشند تا سالهای بعد هم در مانتره شرکت کنند و دلسرد نشوند .

استاد گاتها فقط استاد بودن و آموزش نیست؛ باید مثل یه برادر یا خواهر بزرگتر برای بچه ها باشی و امید آنها باشی و حس امنیت را برایشان فراهم کنیم تا برای مراحل بعدی و آن شعله درونشان را روشن نگه داریم. که سخت ترینش از نظر من این است که همراه با نسل عوض بشویم و در کنار تغییرات راه و روش راستی را به نحوی آموزش بدهیم تا در زندگی شان به کار بگیرند.

اگر برگزارکننده مانتره بودید:

سعی می کردم رده های جدید رقابتی و همچنین داوری جدا برای آوای خوش اوستاخوانی  به این دوره ها اضافه کنم تا اگر کسی همه دوره ها را شرکت کرد و تمام شد، باز هم دلیلی برای آمدنش به مانتره باشد و همچنین تدبیری برای شهرهای زرتشتی نشین از جمله کرمان و شیراز که قبلا تعداد بسیار زیادی از آنان در مانتره شرکت می کردند می اندیشیدم. چون حق همه هست که در این همایش که بخش بزرگی از دینمان را تشکیل داده شرکت کنند.

رابطه هموندان کانون دانشجویان زرتشتی با شرکت کنندگان:

باید گفت که بودند افرادی که با جون و دل و بدون هیچ چشم داشتی و با تمام وجود و واقعا از جان برایمان مایه می گذاشتند و واقعا سخت هست که بتوانی با این حجم از بچه ها و فشردگی و فشار روانی که برای همه هست با ملایمت و با حوصله با بچه ها رفتار کرد. و قطعا از ده نمره، نمره ۱۰ می دهم.

مهاجرت عامل گسترش یا جدایی از دین؟

بستگی به هدف هر فردی دارد که برای چه می خواهد مهاجرت کند، اما قطعا با توجه به چیزهایی که داریم می بینیم؛ اگر به عنوان جدایی یا گسترش دین بخواهیم نگاه کنیم، مهاجرت بهانه است. چون خیلی ها هستند که بدون مهاجرت در همین شهر های ایران از دین دور می شوند. نمونه اش همین همایش مانتره که سال به سال متاسفانه تعداد شرکت کنندگانش کمتر می شود و یا مراسم دینی که آنچنان کسی مثل گذشته شوق و ذوقی برای حضور در آنها ندارد و مهاجرت هم شلیک اخر به این قضیه هست.

جمع بندی سخنان شرکت کنندگان در میزگرد مهاجرت:

به مهاجرت به عنوان یک واقعیت نگاه شد و راهکارهایی داده شد تا افرادی که مهاجرت کردند ارتباطشان با جامعه زرتشتی در ایران یا با دیگر زرتشتیان دنیا حفظ شود و دین به واسطه جامعه باقی بماند. یکی از این راهکارها ایجاد ارتباطات مالی و اقتصادی بود یا برگزاری آداب و رسوم.

آیا مهاجرت می کنید؟

 اگر وضعیت این چنین باشد بدون شک همه همسن و سالان من مشتاق هستند که برای اینده ای بهتر و حداقل زندگی نرمال، مهاجرت کنند.

مهاجرت خیلی خوب است؛ دانش های زیادی  یاد می گیریم و اگر بشود همین دانش های جدید را که یاد گرفتیم، را در جامعه خودمان پیاده کنیم خیلی عالی می شود. اما کاری در این رابطه انجام نشده یا حداقل من ندیدم..صحبتهایی به عنوان بورسیه در نشست جوانان زرتشتی با مسئولین انجمن های یزد انجام شده اما تا عمل و واقعیت کلی فاصله هست.

آشنایی با روانشاد شهناز شهزادی:

دوران آشنایی ایم با ایشان به موقعی بر می گردد که ۶، ۷ ساله بودم و می خواستم گاتها یاد بگیرم‌. با توجه به اینکه سالهای بعد عضو گاتهاپویان شدم متوجه شدم که چه سختی هایی به خاطر مانتره و چه بخاطر گاتهاپویان تحمل کردند و چقدر مسیر ناهمواری طی کردند و چقدر سنگ جلوی پایشان انداختند تا الان این وضع راحت برای ما و بچه ها ایجاد شده است. واقعا به روانشان درود می فرستم و امیدوارم که بتوانیم با کمک همدیگر این چراغی که روشن نگه داشته شده را فروزان تر کنیم.

خاطره ای از روانشاد شهناز شهزادی:

اجازه بدهید در مورد کلاس گاتها بگویم ؛ یادم می آید در یکی از جلسات چون تعداد نفرات زیاد بود دیر به دیر نوبت به هر کس می رسید و من هم بچه و مشتاق بودم که نفر اول بخوانم. در یکی از این جلسات گریه کنان بلند شدم و به خانه رفتم. چون خانم شهزادی تک به تک و با حوصله ایراد های بچه ها را می گرفت و خوانش درست را اموزش می داد که زمان زیادی می برد که من بلند شدم و رفتم و از جلسه بعد من همیشه نفر اول گاتها میخواندم.

و جالب  این بود که به خاطر کاری که انجام دادم تنبیه یا دعوا نشدم بلکه خانم شهزادی کاری کرد که باز هم بیایم و از آن موقع عشق من نسبت به کلاس گاتها روشن شد. به نحوی که در سن ۱۵ سالگی استاد گاتها شدم و به بچه ها اموزش می دادم و همچنان آموزش می دهم و گاتها و مانتره و به ویژه بچه ها جزیی از وجود و زندگیم شده اند که نمیتوانم از آنها دل بکنم. بچه هایی که با ذوق و شوق کلاس می آیند و یا میپرسند کلاس گاتها چه روزهایی برگزار می شود. چرا شروع نمی شود و حتی دوست دارند که روزهای تعطیل هم به کلاس گاتها بیایند. این کلاس گاتها چه چیزی دارد، خودم هم نمی دانم.

در مورد همایش مانتره هم باید گفت که خانم شهزادی، همراه همیشگی و پشتیبان بچه ها بودند و جمله ای که هرسال سر صبحگاه در نیایش دسته جمعی به بچه ها می گفت این بود که برای چه چیزی اینجا هستند و چرا به مانتره آمده اند و از انها می خواست که فقط به اسم مانتره در برنامه ها نباشند بلکه مانتره ای باشند و مانتره را بیاموزند و در زندگی به کار ببرند که اینچنین باد.

گاتهاپویان:

به عنوان یکی از اعضای گاتها پویان باید بگویم، همانطور که می دانید از هر شهر گروه یا انجمنی وظیفه آموزش گاتها را بر عهده گرفته که از یزد گروه گاتهاپویان هست و به جز آموزش، در یاری رساندن برای اعلام ثبت نام مانتره؛ ثبت نام بچه ها برای مانتره نیز نقش دارد.

و همانطور که می دانید خانم شهزادی، موسس گاتهاپویان بود و این گروه از سال ۱۳۶۲ آغاز به فعالیت کرده است و با راه اندازی همایش مانتره نیز خانم شهزادی به کمک دیگر اعضا در برگزاری مانتره و همایش تاثیر و کمک ویژه ای داشتند که بر کسی پوشیده نیست.