مهسا خوشرو، دبیر نخستین اردو پس از دوران کرونا بوده است و از کانونی هایی است که به خاطر علاقه به اردو وارد کانون شده است. برای دقایقی با گفتگو با او نشستیم تا برایمان از اردو بگوید.
این گفتگو نیز از راه دور انجام شده است که می توانید آن را در ادامه مطلب بخوانید
ورود به کانون
من در تابستان سال ۱۳۹۱، یعنی بلافاصله بعد از آمدن رتبهها و قبل از رفتن به دانشگاه، وارد کانون شدم! به امید آنکه شاید یکبار دیگر تجربه ای مشابه اردو داشته باشم. اما خیلی زود فهمیدم که ممکن است هیچوقت این فرصت را نداشته باشم، چون من دانشجوی معماری کرمان بودم و به واسطه رشته و شهرم، زمان کمی را در تهران بودم. متقاضی برای برگزاری اردو خیلی زیاد بودند و من برای گرفتن مسئولیت مورد علاقه ام، لازم بود جلسات کانون را مرتب شرکت کنم…
آشنایی با اردو
هر سال در دوران مدرسه، اردوی یک روزهی کتابخوانی برگزار می شد. که روز مورد علاقه من و دوستانم بود. وقتی بزرگتر شدیم در یکی از آن اردوها، هموندان کانون اردوی هشت روزهی دانش آموزان زرتشتی سراسر کشور را به ما معرفی کردند. اردویی که فقط برای یکبار در و در بازهی سنی خاص می توانستیم شرکت کنیم.
من نیمه اول سال به دنیا آمده بودم، به همین دلیل یک سال دیرتر از مابقی دوستانم به اردو رفتم. به یاد دارم وقتی دوستانم از اردو برگشتند توضیحی از اردو نمیدادند فقط میگفتند” برو، حتما برو، خیلی خوبه! “و اصلا نمیفهمیدم که چرا کسی چیزی در مورد علت خوب بودن نمیگوید!
قبل از اردو
به خاطر دارم که آن زمان هنوز دفترچههای ثبت نامی کاغذی بودند. من چندبار در چک نویس سوالات را پاسخ دادم تا دفترچه را به بهترین شکل پر کنم. اما در آخر دستم خط خورد. بعد با نگرانی از اینکه شاید کپی دفترچه قبول نباشد کپی آن را دوباره پر کردم.
روزی که از کانون تماس گرفتند و به من گفتن که قبول شدم آنقدر ذوق داشتم که همان روز چمدان را بستم. یک دامن بنفش، کفش آدیداس زرد که بندهای آن را با روش جدیدی که یادگرفته بودم، بسته بودم. بعدتر با کمک مامانم یه شوال گل گلی هم دوختم و به چمدان اضافه کردم. یادم می آید نزدیک به یک ماه منتظر اردو بودم و هرچند وقت یکبار چک می کردم که همه وسایل را برداشته باشم. حس اشتیاقی که برای اردو داشتم هنوز لبخند بر لبم می آورد.
اولین اردو
بالاخره روز اردو رسید. لحظهی جدا شدن از خانواده ام انگار تازه متوجه اتفاق شده باشم از خودم میپرسیدم واقعا چطور ممکن است هشت روز خانواده ام را نبینم؟ و با این فکر وارد مارکار شدم. لباس اردو بنفش بود درست همرنگ دامن من، از خوشحالی سر از پا نمی شناختم. از طرفی به یاد دارم که از مکنا و دامن های رنگی که همسنهایم در یزد می پوشیدند، خیلی لذت می بردم و حالا که من هم فرصت پوشیدن آنها را داشتم خوشحال بودم. البته اصلا در آن مهارت نداشتم!
زمان ورودم به اردو فقط یک نفر را می شناختم، دوست مدرسهام. زمانی که از اردو خارج می شدم بیشتر از ۱۰ دوست از شهر، سن و جنسیت مختلف داشتم. دوستیهایی که بعدتر باعث آشنایی من با زمینه های جدید ورزشی، کاری و یادگیری شدند.
نظم و روتینی که اردو داشت برای من جالب و لذت بخش بود. یادم می آید تا مدتها به همان سبک اردو هر روز را با ورزش شروع می کردم و برنامه می نوشتم. دوستانی که به واسطه اردو و بعدا کانون پیدا کردم یا دوستیهایی که از قبل داشتم ولی به این واسطه عمیقتر شد. بعدتر از ارزشمندترین داراییهای من در بالا و پایینهای زندگی شدند.
به نظر من اردو فضایی است که هر فرد با هر استعداد، توانایی، شخصیت می تواند در آن شرکت کند و از آن لذت ببرد و جنبههای جدیدی از خودش را کشف کند.
از طرفی اردو فرصت زندگی خارج از روتینهای همیشگی است. ۸ روزی که می توان بدون دغدغهی اینکه چی بپوشم و چه شکلی به نظر برسم و به دور از فضای مجازی و گوشی و راحتیهای زندگی در خانه تجربه کرد. اینگونه هم می شود نگاه کرد، اردو می تواند نقطه آغازی باشد تا نوع دیگری به زندگی مان نگاه کنیم و اگر خواستیم تغییرش بدهیم. برای من که این طور بود.
مسئولیت های کانون
اولین و عزیزترین مسئولیتم کمکِ آشپزخانه مانتره بود. پرخاطرهترین مسئولیتم کمک ثابت آشپزخانه اردو و بیشترین یادگیری را از مسئول شرکت کنندگی مانتره و مسئول آشپزخانه اردو و دبیری اردو داشتم. به جز این مسئول جنبی مانتره، کمک کمیته عکس جام، مسئول تبلیغات، سه سال کمک بوفه آشپزخانه جام و مانتره و اردو، مسئول آشپزخانه مانتره و سه سال سرپرست اردو را هم تجربه کردم.
برگزارکننده اردو
همانطور که گفتم به این قصد به کانون رفتم که برگزارکننده اردو باشم، ولی چون دانشجوی تهران نبودم، شانس اینکه برگزارکننده اردو بشوم خیلی کم بود. البته بعد از مدتی مانتره و جام هم جای خودشان را در قلبم باز کرده بودند. به شکلی که مانتره برنامه مورد علاقه ام شده بود. بعدا با توجه به اینکه تجربه آشپزخانه های جام و مانتره را داشتم، وارد آَشپزخانه اردو شدم و در اردو برای ۶ دوره ماندگار شدم. من شرکت کننده اردو ۳۱ بودم و ۱۱ دوره بعد دبیر اردوی ۴۲ . حدودا ۸ سال در کانون به صورت پیوسته فعالیت داشتم و بعد از دو سال وقفه کرونا سال ۱۴۰۱ آخرین مسئولیتم دبیر اردو(هماهنگ کننده) را قبول کردم. سالهایی که از بهترین سالهای زندگیم شدند.
نقش اردو در رشد جامعه
کانون برای من فرصتی بود تا فراتر از محدودیت های ذهنم قدم بذارم. روزی که برای ۳۰۰ نفر بدون کمک آشپز و با همراهی کمک هام غذا پختم. زمانهایی که با وجود خستگی و کم خوابی چند روز متوالی حجم کارهای زیادی را انجام می دادم. ۸ روز همراهی با ۱۲ نوجوان کوچکتر از خودم در حالی که هیچکدام را نمی شناختم و مطمئن نبودم که بتوانم از پسش بربیایم. مدیریت یک تیم ۳۰ نفره برای چندین ماه تا اجرای ۸ روزه اردو. مشکلات و چالشهایی که با وجود تنوع نظرها حل می شد و جلو می رفت و… چیزهایی بود که شاید هیچوقت تصورش را هم نمی کردم که از پسش بربیام. و جنبههای جدیدی از تواناییهای خودم را پیدا کردم. کانون به من فرصت تجربهای داد که شاید هیچوقت در فضای دانشگاه و خانه برای من پیش نمیآمد.
اردو برای من نقطه شروع این تجربه منحصر به فرد بود و کانون برای من بستری برای تجربه کردن، حمایت گرفتن و یادگرفتن.
شاید جالب باشد من کار فعلیام را به واسطه دوستانم در کانون پیدا کردم. کار فعلی من در زمینه طراحی و اجرای کارگاههای آموزشی بر پایه بازی و تجربه هست (تیم پرتآپ). کاری که شاید در حالت عادی هیچوقت نمی توانستم با آن آشنا شوم.
در نهایت فرصتی که در جامعه ما هست از تمام افرادی که به عنوان خیر اندیش و یا همراه هستند تا بستر و امکاناتی که وجود دارد، یک فرصت شگفت انگیز است. چه برای شرکت کنندگان که لحظات خاطره انگیزی را تجربه می کنند. چه برای برگزار کنندگان که میآموزند چگونه با هم کار کنند، فشار کار را تحمل کنند، منعطف باشند، ریسک پذیر باشند و به شکل یک تیم واقعی کار کنند.
من برای همیشه از تک تک افرادی که این فرصت را برای من ایجاد کردن قلبا قدران خواهم بود.
نیاز به تغییر
زمانی که من شرکت کننده اردو بودم نیازها، شرایط و دغدغههای افراد چه شرکت کننده چه برگزار کننده متفاوت بود. به نظر در طی این سالها تغییرات بزرگی در این نیازها به وجود آمده است، از جمله می توان به تغییرات اقتصادی، تمایل به مهاجرت، کاری، تجربه قبلی افراد و … اشاره کرد. به نظر لازم است تا تیمی برای کشف نیاز و تغییر برنامههای فعلی جامعه تشکیل شود تا برنامه ها سرو شکلی جدیدی پیدا کنند. برگزاری برنامهها به شکل سالهای گذشته در سالهای اخیر بسیار سخت شده.
از طرفی پیشتر این سبک برگزاری اردو، برای اکثر افراد جدید و جالب بود. لحظه لحظه اردو برای بچهها شگفتی بود. در سالهای اخیر خیلی از افراد می دانند که اردو چگونه است و تا حدی آن را در اردوهای دیگر تجربه کردند.
به نظر من خیلی مهم است که فرصت برگزاری برنامههای این چنینی برای تمام جوانان در شهرهای دیگر هم باشد و مختص تهران نباشد. که البته این روزها تا حدودی این اتفاق افتاده است.
اما سبک برگزاری اردو از ساختار برگزاری گرفته تا برنامهها، نیاز به تغییر دارند. این سبک سالهاست نتایج خوبی به همراه داشته، خیلیها با آن خاطره دارند اما نباید این نتایج مانع بشوند که امروز در آن تغییری ایجاد کنیم. در حال حاضر اردوهایی تا حدودی مشابه از لحاظ ساختار برگزاری در ارگانهای دیگر برگزار می شود. به نظر من زمان تغییر فرارسیده و لازم است. فرصت و امکاناتی در جامعه ما وجود دارد که می توان در مسیرهای جدید و متنوع از آن استفاده کرد. تغییر در ابتدا ممکن است خوب پیش نرود ولی بالاخره راه خودش را پیدا میکند.
مورد بعدی حساسیتهای کار با جوانان در این سن است که بهتر است برای آن از افراد متخصص در زمینه کار با این سن کمک گرفت و دورههای آموزشی برای برگزارکنندگان وجود داشته باشد تا روش کار را یادبگیرند.
جا داره یادی کنم از خانم گوهرنازپشوتنی عزیر که سالها پیش دورهای برای بچههای کانون گذاشتند تا بتوانند تسهیلگران خوبی برای کودکان باشند و تاثیر آن تا سالها در مانتره مشهود بود.
یادگیری
امید و تلاش بچههای کانون در زمان کرونا مثال زدنی بود. به نظرم اردوی آنلاینی که به دبیری سروناز نیکجو برگزار شد نقطه اتصال بچهها به کانون و دلیلی برای ادامه شد. که در نوع خودش خاص و به شدت خلاق بود. اردوی ۴۲ اولین برنامهی حضوری بود که بعد از کرونا در بین تمام ارگانهای ورزشی برگزار شد. برایم خیلی مهم بود که استارت این کار با وجود تمام ریسکهایش دوباره بخورد و زمان را از دست ندهیم. این وقفه شروع دوباره آن را سخت تر می کرد. دوست داشتم بقیه هم فرصتی مشابه من برای یادگیری و تجربه کردن داشته باشند. اما برخلاف تصور، این اردو بزرگترین فرصت یادگیری برای خودم بود.
دو هفته قبل از اردو، کرونا به پیک خودش رسید. و اردو کنسل شد و به ماه بعد موکول شد. اما دور روز بعد از شروع اردو اتفاقات شهریور ۱۴۰۱ شروع شد. از طرفی نبود وسیله حمل و نقل و شروع ثبت نام دانشگاه ها سختی کار را بیشتر می کرد، ما برای کرونا تمام پروتکلها را رعایت کرده بودیم ولی این مشکلات واقعا متفاوت بود.
لحظهای بود که به خاطر شرایط و کمبود زمان، تصمیم شتابزدهای را گرفتم و فکر می کردم می توانم وبهترین انتخاب همین است. اما با همدلی و همراهی تک تک تیم برگزاری تصمیم تغییر کرد و شکل درستی به خودش گرفت. که برای خودم یادگیرنده بود که چقدر قدرت جمع از یک نفر بیشتر است.
در انتهای این صحبت ممنونم که این فرصت به من داده شد تا از تجربه، حسها و نظراتم حرف بزنم. امیدوارم که مفید بوده باشه. این صحبت را با آرزوی سلامتی برای سیروس عزیز که به من فرصت داد تا اولین بار سرپرستی را تجربه کنم، عشق فراوان به خانم خادم عزیز، دلتنگی زیاد برای خانم شهزادی و آقا فرزاد عزیز، همراهان همیشگی اردو، به پایان می رسانم.
مهسا خوشرو، شرکت کننده اردوی ۳۱
مهسا خوشرو، دبیر اردوی ۴۲




